Azad kooh آزاد کوه
 

 
about ECO_ADVENTURE & CLIMBING
 
 
   
 
Friday, July 28, 2006
 

layeh hay biyabani !! photo : abbas jafari
Posted by Picasa
(0) comments
 



بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم !



زندگی آن سال ها یعنی باغچه ای که مادر تره های تازه از آن می چید زندگی آن سال ها یعنی نان سنگگ خشخاشی که پدر با خود می آورد یا دستمالی پر از گلابی های زرد زرد خانه آن سالها حیاطی بود که درقلب آجر فرشش حوضی پر ماهی قرمز داشت سالهای کودکی بلندترین ارتفاع ممکن شاخه آخر درخت زردآلوی باغچه بود از آن بالا بود که میشد سرک کشید به باغ شازده که هزار لانه پراز پرنده در درختان پیرش داشت و هم چند سگ بسیار عصبانی !
- بیا پایین بچه آخرش تو از اون بالا می افتی و کار دست خودت میدی ! یک جا که بند نمیشی تو آخر. درخت که مال بالا رفتن نیست هنوز کو تا چغاله ؟ کو تا زردآلو! آروم بگیر.
مادر بود. نگران مثل همیشه . باز آمده و بساطش را زیر سایه کنار باغچه پهن کرده بود. کتاب میخواند و یا گلدوزی می کرد همیشه وقتی کتاب میخواند . غافلتربود غرق میشد در چهل طوطی و امیر ارسلان و در غفلت او بود که ما تارزان میشدیم و از شاخه ای به شاخه ای تاب می خوردیم در رویاهای کودکی . اما وقتی گلدوزی می کرد بایستی به زمین باز می گشتیم ! گلدوزی اش حکایت دیگری بود سبدش رنگین کمانی بود از گوله های نخ و ملافه ای سپید و آهار خورده که مادر بر کناره و حاشیه اش گلی می نشاند یا که مرغی و گاه کلماتی که کنجکاویمان را بر می انگیخت !
- این چیه !؟
- این چیز نیست شعره
- شعر چیه همون قصه اس ؟
- نه شعر .....شعره دیگه بزرگتر که بشی مدرسه که بری اونوقت می تونی بدونی که شعر چیه !
- خوب حالا این که نوشتی چیه ؟. برام بخون
- خواندن برایش سخت نبود اما نه براحتی قصه گفتن ساعت ها قصه می گفت صبور انه . اما نی دانم چرا در خواند این شعر چرا انقدردست دست کرد .خواندن همه آن رباعی را اما به تعلل صدایش جور دیگر شده بود . خواندن آن چهار خطی را که با نخ سبز و سرخ بر آن پرده گلدوزی کرده بود هنوز در گوش دارم گاه در هیاهوی شهر در اتاق بیروح دفتر کار چشم می بندم گوش می بندم بر همه تصویر ها و صداها و رها می کنم خود را درسایه سار درخت زردالوی کودکی می خواند و می خوانم با هم می خوانیم نخستین شعری را که مادر آن روز ها بر سپیدی ذهن کودکی ام گلدوزی کرد:

- بلبل به سر چشمه چه کار آمده ای
- یا تشنه شدی یا به شکار آمده ای
- نه تشنه شدم نه به شکار آمده ام
- عاشق شدم و دیدن یار آمده ام

و امروز می دانم که چرا خواندن این چهار مصرع اینقدر برایش سخت بود. اواولین درس دوست داشتن طبیعت را با این شعر یادم داد یاد گرفتم که هیچ بهانه ای جز عاشقی تو را به پای چشمه ای نخواهد کشانید . عاشق بودن بر درخت و چشمه و گل. دوست د اشتن هر درخت و هر سبزه و هر زنجره داشتن آن است و رمز نگاه داشتنش. یاد گرفتم آن روز آن که می فروشد ! آن که می برد و میبرد. دردش درد دوست نداشتن است . اگر حیاط خانه کودکی مان را دوست داشته بودیم هرگزآن را نمی کوبیدیم تا بساز و بفروشی برایمان شش مرتبه اش کند و قلک هایی بسازد بی درخت و پنجره ای که پشتش حتی کلاغی رغبت به نشستن نکند . کوچه های خاکی را اگر دوست داشتیم با غلغل قنات و کاریزش کوه را اگر دوست داشتیم با صخره ها و سنگ هایش جنگل را با درخت ودارکوبش . کویر را اگر دوست داشتیم با خلوت رازناک پرستاره اش آری فقط اگر ما وطن را دوست می داشتیم آن را وانمی نهادیم تا آن ها یی که آنرا دوست ندارند اینچنین کمر به نابودی اش ببندند !

ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم
!
عباث!
(0) comments
Thursday, July 27, 2006
 

aks e rokh e yar ast ke dar ayeneh jam oftad !! Tent peak Anapourna
photo: abbas jafari
Posted by Picasa
(0) comments
 

atash ! atash ! hame ja atash grefteh ast ! photo: abbas jafari
Posted by Picasa
(0) comments
Sunday, July 23, 2006
 
میانکاله میانکاله !

ا صلا بیایید این اسم را از روی این نقشه پاک کنید ( شما که عادت کرده اید به حذف نام ها و جای ها و یاد ها !!) شاید بهتر است نام میانکاله را هم از لیست بلند بالای سازمان بی خاصیت محیط زیست خط بزنید . شاه کوه محله(*) دیروز ها آتش به جانش افتاد و هیچکس نپرسید که چرا اصلا او را از میانکاله تبعید کردند و امروز میانکاله را آتش می زنند بگذارید خشمم از این سازمان بی عرضه با آن متولی با صداقتش !! کمی فرو بنشید شاید بتوانم دقیق تر بنویسم.
عباث !

- در خبر های امروزآمده است که پانزده هکتار از جنگل تمشک و انار ترش به عمد آتـش زده شد
نام مدیر قبلی پناهگاه حیات وحش میانکاله که بدلیل مخالفت های شدیدش با دستور سازمان حفاظت محیط زیست مبنی بر واگذاری بخش اصلی پارک به بخش خصوصی نخست تبعید و به دست شکارچیان متخلف !! از یک متری هدف گلوله قرار گرفت !!
میانکاله یکی از 50 ذخیرگاه بیوسفریجهان در شبکه ذخیره گاههای یونسکو به ثبت رسیده است .
(3) comments
Saturday, July 22, 2006
 

Zang e Hendeseh ! Photo " abbas jafari
Posted by Picasa
(0) comments
Thursday, July 20, 2006
 

dar nesar e ghadamat ! photo : abbas jafari
Posted by Picasa
(0) comments
Tuesday, July 18, 2006
 
عقاب و کلاشینکف !






عجب کوه خوش عطر و لباسی است این کوه !خلوت و خالی از جماعت طبیعت دوست ! و عجیب تر این که میزان گوسفند آن به پهنای مراتع آن چه کم است سهند را می گویم . دشتی افتاده در پای کوهی نرم و خیال انگیز و بی ادعا گرچه شیبی تند آن را به قله ای ساده و صمیمی می رساند اما تا قله هم که می رسی هنوز برایت این سربالایی پیمایی جدی نشده . خلوتی خاموش حتی با وجود راه هاییی که بر سینه کش کوه دویده است خاکی و پر افت و خیز. و چه خوب که جان این کوه کمتر به چرخ ماشین خش افتاده است . خوشحالم از خلوتی و خاموشی و همراهان اندکم که آن دور ها برای خویش هر کدام در رویایی غرق سینه کش کوه را بالا می کشند سر خوشانه به عقاب های سهند می اندیشم هر گاه که بالای این کوه ایستاده ام چتری از بال عقاب سایه بان سر خسته ام بوده است و خوش از بودنی اینچنین در میان این نمادبلند پروازی و رهایی شیب اخر را به سمت قله پای میکشم که عقابی می پرد دوربینم را که به گردن اویخته ام دردست می گیم او بی آنکه بال بزند بر فراز سرم در چند متری می چرخد و گردن می تاباند بالهایش در پرتو نور خورشید ظهر به طلا می ماند عقاب طلایی سرزمین من اینک به نگاهبانی از کوه پیر پر گشوده است . می دانم که او تنها نیست گام آهسته می کنم و و پشت خمانه وآرام گام را بر سنگ می گذارم دور ترک عقاب دیگر ی بر سنگ نشسته . می دانم که از دید رس چشمان تیزش در امان نیستم وقعی به بودن و دیدنم نمی گذارد و سر بر می گرداند. بعد از چند عکسی که از او می گیرم سینه به دره می دهد بال می گشاید وبه آبی آسمان فرو می افتد! . سر بر می گردانم بر خط برف عقابی عقابانی نشسته اند خنکای برف و خط خاموش آبی که درسبزنای روشن سمت آفتاب برامد کوه به دره می دود راز تجمع عقابان در این کنج هستی است . می شمارم یک به یکشان را این سرمایه های مانده در دخل خالی وطن را دخلی که هر روز خرج میشود دخل هنگفتی که مثل برف های قله در تموز هر روز آب میشود بی امید به بارشی دیگر . شماره می کنم عقابان آسمان سهند را هیجده تایی میشوند . هیجده عقاب بازمانده خیل عقابان تیز بال سهند باز مانده گنج سوخته وطن میشمارم .
جام سهند شیفتگان خود را دارد از منی که از دشت های جنوب خراسان آمده آم تا این یکی که از دور دست های ونکور یا این لر که اسپی کوه. مخمل کوه و یافته را گذاشته آمده تا ازسهند بالا برود . علی ترک است و چنان عاشقانه سهندیه می خواند که اشک هایش جاریست .
داشتم می گفتم که کوه هر کوهی طرفداران خود را دارد این ها هم لابد دوستش داشته اند که تا این جا خویش را بالا کشیده اند . پنج شش جوانند با شلوار جین و کلاه کابویی و دوربین فیلم برداری خانگی این دیگر چیست همراهشان !؟
ببخشید از کی تا به حال کلاشینکف هم جزو ابزار های کوهنوردی شده است !؟می پرسم اما کسی جواب نمی دهد سخت سرگرم به عکاسی و تیر اندازی اند یک به یک با تفنگ شلیک می کنند و آن دیگری عکس می اندازد لابد به یادگار فتح قله !
آستینش را می کشم . برویم زیر لب آرام می گویم . رها کن . آرامش این قله را به بحث بر میاشوب ! رو بر می گردانم لر گروه کوچکمان می خواند خسته می خواند :
تفنگ حیفه که آهو بکشی تو 00
شیب تند قله را سرازیر می شویم عقابها بالا و بالاتر کشیده اند . دوربین را نمی شناختند اما تفنگ را خوب میشناسند این عقابان تیز پر سرزمین من!
رو به دره گام بر شن می کشیم بنگ . بنگ ! صدای گلوله می اید هنوز . می شمارم . شمارش شده است کار من این روز ها ! با انگشت می شمارم هوبره های سینه " دق سرخ" را که شمارشان هرروز در گام گام عرب های سوسمار خور از شماره می افتد . شمارش می کنم آهو های غریب دشت زنجانم را . شماره می کنم آهوان ناگرفته دشت های بی کران" لوت و نمک" را با دست می شمار گوزن های ناز "دشت ناز" را یکی یکی که به ناز از مقابل دیدگان حسرت بارم می گذرند میشمارم یکی یکی . ده گلوله را که در" میانکاله" تنها در اقامتی چند ساعته به گوش خویش شنیده ام بی اغراق و اشتباه .خوب بلدم بشمارم این روز ها! تا ده می توانم بشمارم و گاه تا بیست -_ آن موقع که پای در خنکای "دلیچای" داشتم – تا بیست شمردم آنروز که گله ای بز کوهی سینه " مرتع پنیری" را به قصد "چاک اسکندر" بالا می کشید . می توانم بشمارم آهسته آهسته یک دو . هشت هشت تا گورخر مانده در" دلبر" را گوران دلبر د لبران پیر" خار و توران" امروز چشم براه امیر خان نمی مانند که او نیز خسته خاموش است می گویم خبر داری این روز ها شکار چیان شکاربان نیز می کشند واو فقط سر می جنباند که :....... ای روزگار !
می شمارم چاه های خشک بی باقرقره را . می شمارم یک . دو دو خرسی که به ضرب گلوله خودی !! بر زمین می افتد می شمارم یک ! اینجا به آذربایجان .د و دامغان . سه نوبت کدام شماست خرس قهوه ای محبوب من ! هنوز نفسم به شماره نیافتاده است پس باز هم می شمارم تا یک تا دو تا ده تا صد . هزار پرنده گم می شوند از صورتحساب "میانکاله"! همانطور که از حساب شکاربانانش دیروز یکی کم شد ! . هزار اردک ماهی سر شان زیر آب می رود در خلوت خاموش "مرداب انزلی" سرازیر دره بی انتهاست و من هنوز فرصت دارم بشمارم : یک . ... دو .... سه .. صد ... هزار .... صد هزار ....
عباث!
تیر 85
(0) comments
Sunday, July 16, 2006
 
نمی دانم اشکال در چیست!؟ گویا سیستم بالا بردن عکس در بلاگ فعال نیست چند روز است تلاش می کنم تا عکس هایی به مناسبت این روز ها ( اعتصاب غذای جهانی ) را در آزادکوه منتشر کنم که نمی شود . دوستانی که از قضیه خبر دارند بداد برسند که مانده ایم !
با سپاس
عباث !
(2) comments
Wednesday, July 12, 2006
 
ديده‌گان را به دست


نقابي کن
تا آفتاب ِ نارنجي
به نگاهيت


افسون


نکند،
تا کلنگان ِ مهاجر را


ببيني


بال‌دربال
که از درياها همي گذرند. ــ
از درياها و


به کوه
که خوش به‌غرور ايستاده است;
و به توده‌ی نم‌ ناک ِ کاه بر سفره‌ی بي‌رونق ِ مزرعه;
و به قيل و قال ِ کلاغان در خرمن جای متروک;
و به رسم‌ها وبر آيين‌ها،بر سرزمين‌ها.
و بر بام ِ خاموش ِ تو


بر سرت;
و بر جان ِ اندُه‌گين ِ تو
که غمين نشسته‌ای


هم از آن‌گونه


به زندان ِ سال‌های خويش


بریده ای از شعر در آستانه شاملو .
(0) comments
Sunday, July 09, 2006
 

SALAM -be yad 18 TIR- photo : abbas jafari
Posted by Picasa
(1) comments
 
قفس قفس اين قفس...
قفس قفس اين قفس اين قفس...
پرنده


در خواب‌اش از ياد مي‌بَرَد
من اما در خواب مي‌بينم‌اش،
که خود


به بيداری
نقشي به کمال‌ام


از قفس.

از ما دو


کدام؟ ــ
تو که زندان‌ات تو را زمزمه مي‌کنديا من
که غريو ِ خود را نيز


نمي‌شنوم؟
تو که زندان‌ات مرا غريو مي‌کشد،يا من
که زمزمه‌ی تو


در اين بهاران‌ام
مجال ِ باغ و دماغ ِ سبزه‌زار نمي‌دهد؟ ــ
از ما دو


کدام؟

قفس اين زمزمه اين غريواين بهاران اين قفس اين قفس اين قفس ای امان!
۲۲ فروردين ِ ۱۳۷۴
(0) comments
Sunday, July 02, 2006
 

enzeva ! photo : abbas jafari
Posted by Picasa
(5) comments

 

 
 
 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home