Azad kooh آزاد کوه
 

 
about ECO_ADVENTURE & CLIMBING
 
 
   
 
Wednesday, November 28, 2007
 
abr ! photo : abbasjafari
سلام محمد جان !

ممنون از اين كه برايم از دلتنگي هايت مي نويسي ممنونم از اينكه دلت آن دور ها هم براي وطن مي طپد و ناراحتي از اين كه باز پاره اي از اين وطن رادر عهد نامه اي بدتر از تركمانچاي به دوستان همسايه واگذار كردند و ككشان هم نگزيد چه انتظار ميشود داشت. حتي در هياهوي منبر ها هم اين حديث لابد از ياد رفته است كه حب الوطن من الايمان لابد اين حرف ها مال آن روز ها بود و ديگر حالا تاريخ مصرفش تمام شده است وكسي به پشيزي آن را برنمي گيرد واينچنين گربه خاموش وطن را هر روز مثله مي كنند و غيرتي نمي جنبد !
روزگار غريبي است نازنين !.حكايت اين روز هايي كه مي گذرد سخت تر از آن است كه بتوان بر زبان آورد با اين دولتمرداني (مردان !؟)كه ما داريم چيز غريبي نيست كه هر روزي داستاني تازه داشته باشيم . هميشه آرزو داشتم كه ايكاش در دور زماني پيش به دنيا آمده بودم به هئيت چوپاني و گذران مي كردم در بياباني و گوسفندي و آتشي و بعد هم مي گذاشتم و مي گذشتم اين نوبت بودن را. اما روز گار چنين بر ما مي گذرد كه مي داني . روز هاي انقلاب درست روز هاي آغاز در يافتم از هستي و جهاني كه در آن چشم گشوده بودم روزهاي اغاز جواني كه موسم يافتن و شناختن بود براي ما و همنسلان ما در موج و خروش انقلاب دويدن ها و مرگ بر اين و درود بر آن گذشت بعد ديديم كه نه مرگ اين ونه درود برآن ديگري ما را بدان جايي كه بايست ره نبرد. بعد جنگ آمد و نوبت از دهان تفنگ حرف زدن بود و گوشت هاي دم توپ. دوره اي كه كه به تعبير بزرگي" تفنگ به روي كسي كشيدن كه نمي شناختي اش وحتي نمي دانستي كه كيست فقط در روبروي تو بود و يا كشتن و يا كشته شدن" و بعد جان به در برده هايي كه ما بوديم و كشتگاني كه ديگران وخيل بازماندگان نيمه جان و نيمه بدن !
تمام شد روز هاي رزمندگي غنايم كه تقسيم شد باز مانديم تا برزخي دو باره براه شود تا اكنون كه هنوز هر روز بايستي سر از خواب بر داريم تا تازه اي را كه برايمان كوك كرده اند برقصيم .مي داني محمد!
ديرگاهيست در اين سرزمين مردگان مي رقصيم با آهنگي شوم كه دست ناجوانمرداني بي وطن آن را با ساز هايي ناموزون مي نوازند
پس چه چاره مي ماند ما دوزخيان زمين را !
اما يادم هست شبي در حاشيه كوير دور در آن بيابان هايي بي مكان و بي زمان ! وقتي در پايان گفتاري تلخ و بلند از آن دست گفتگو ها كه گويي مخاطب هيچكس نيست جز شايد اگر سربالا باشي ستاره اي يا اگر سر بزير شعله هاي ميرا و ناميراي آتشي كه به پا شده بود بر حاشيه ماسه و شوراب كه باز رسيدم به همين جمله كوتاه كه الان رسيديم پس چاره چه مي ماند ما دوزخيان زمين را !؟ا پير مرادم كه تا آن موقع در دور دستهاي درون بزرگش غوطه مي خورد نفس راست كرد و با چوبي بلند آتش را شوراند و تنها يك جمله گفت :
عشق !
: - چه فايده اما كه چهره آبي اش پيدا نيست !
راست مي گفت فراموشمان شده بود در اين هياهو ! آنقدر پيچيده ايم به سياست و عدالت كه عشق از خاطر برفت براستي در اين شام شومي كه بر مردمان اين خاك تحميل شده راه گريزي جز عشق مي توان يافت .عشقي عميق ناشي از شناختي عميق تر به اين خاك و اين مردم . و اين مردم مي توانند گاه همان دوستاني باشند كه بر رويمان خنجر كشيده اند و اغلب هم از پشت !!
مي دانم كه در شرايطي نيستي كه بخواهم از عشق هاي زميني برايت حرف بزنم اما انگيزه اي كه حضورآدمي . محبوبي محبوبه اي درما ايجاد مي كند مي تواند ما را در يافتن عشقي بزرگ تركه همانا عشق به انسان ها باشد رهنمون كند.عشق به همين آدم هاي زميني است كه مي تواند تمريني براي دوست داشتن و دوست داشته شدن باشد . همان كه آن عاشق هميشه مي گفت در رثاي عشق كه توان گفتن وخنديدنمان مي دهد و توان دوست داشتن و دوست داشته شدن .تواني كه آسان به دست نمي آيد عشق زميني سياه مشق همان عشق بزرگ تر است عشق به زمين و عشق به آدمياني كه بر اين زمين مي زيند .
واين گونه است كه دلت بدرد خواهد آمد كه نالايق مردي بي عشق بخشي از اين آب و خاك را به جبران بي لياقتي هايش به بيگانه تقديم كند و بگذار پنهاني ودلتنگانه بگويم كه جز اندك آدمياني كم ياب به اين خبر كسي وقعي ننهاد ( شايد نهاد و مسول اين خيانت اما ككش نگزيد ) وگذشت وگذشتند و اين جاست كه در مي يابيم كه هنوز برروي اين خاك كساني كه داغ عشقي از اين دست داشته باشند آنقدر اند كند كه گاه شمارشان از طرفداران فلان هنرپيشه و خواننده هم متاسفانه كم تراند .
مي دانم كه در غم دوستي غمگيني اما تقدير است و كردار روزگار اين بقول تو شايد از آن پس گردني هايي است كه دست خيس و خشن روزگاربرگردن نحيف ما گاه و بيگاه مي زند تا يادمان نرود كه تنها ماييم كه بايستي بار زمين مانده را بر دوش برداريم . و خاموش و دلتنگ طي كنيم اين سر بالاييهاي تمام ناشدني را و فقط برويم و برويم و برويم و جز اين چه مي شود كرد؟
براي من همين خوب است كه گاه دلتنگي ها به دوستي بينديشم كه در سر بالايي ها و سرازيري جاده هايي دور. دور دور. هنوز پاهاي قوي اش را بر پدال دوچرخه مي فشارد و به انتهاي افقي مي انديشد كه حتي در دور دست ها هم پيدا نيست.اما هست.و اين بودن انگيزه ايست براي همه ي ما در دندان بر هم فشردن و ايستادن در برابر غول نازيباي زندگي غولي كه دلش را خدا خورده است. اگر خدايي باشد . اگر !

عباث
اذر 86
تهران
يادداشتي سر گشاده براي محمد تاجران دوستي كه دلتنگي هايش را در سر بالايي هاي قاره اي دور ركاب مي زند و به ياد عشق بي سر صدا هر جا نهالي مي كارد و .....مي رود !
(3) comments
Monday, November 26, 2007
 
PHOTO : ABBAS JAFARI

برزخ !

حواصيلي بي حوصله!. بر كنده ي مانده ترين بيد پاي اين چشمه شور قصه ي خواب هايش را براي هزارمين بار باز خواني ميكند و بي موش ترين ديوار جهان پنداري در آرزوي صداي رعدي ميان گهواره ياد ايامي نه چندان دور تاب مي خورد !
تكرار ميشود اين روز ها در كاسه ي خالي سر! در بازي ذهن خسته به هنگام شمارش هزار باره كاشي هاي كف سلول انفرادي . در تماشاي آسماني كه از اين جا اصلا آبي نيست. در گردش چشم هاي خسته در چشم خانه اي كه جز تاريخ روزنامه ها چيزي در آن نمي يابد. تاريخي كه فقط به ياد مي اورد : امروزهم رسيد يا امروز هم گذشت .
عباث

(0) comments
Sunday, November 04, 2007
 

VATAN E MAN . JAN E MAN photo : abbas jafari
(6) comments
 

عيد امسال مسافرت مي ريم جنوب روسيه (شمال سابق)


کنفرانس سران حوزه دریای خزر پایان یافت و جمهوری اسلامی با تسلیم 39% حق مالكيت آب و خاک ایران در دریای خزر، توافق 4 کشور ذينفع را برای جلوگیری از استفاده از خاک آنها برای حمله به خود به دست آورد.
رئیس دبیرخانه اجلاس دریای خزر در تهران قبلأ ذهنها را آماده کرده و گفته بود که نفت دریای خزر مد نظر جمهوری اسلامی نیست زیرا که فقط 6% نفت و گاز جهان در این دریا نهفته است، وی گفته بود که ایجاد روابط دوستانه هدف اصلی جمهوری اسلامی است.
گزارشهای موسسات بین المللی نشان می دهد که دریای خزر یک سوم (3/1) منابع نفتی و گازی جهان را در زیر خود دارد ولی ایران برای جلب حمایت کشورهای ساحلی جھت تداوم بقای خود ، اهمیت گاز و نفت این منطقه را بر خلاف حقیقت بسیار ناچیز جلوه داد و منافع ایران را فدای بقاى خود کرد و بدینوسیله تمامیت ارضی مملکت زیر سئوال رفت.
طبق توافقهای دو جانبه با اتحاد جماهیر شوروی، ایران صاحب 50% آب و خاک دریای مازندران بود. پس از سقوط شوروی، جمهوری اسلامی نتوانست حقوق قانونی ایران را حفظ کند ، و کشورهای همسایه با استفاده از ضعف ایران را تجزیه کرده و حدود 39% از حق ایران را به خود اختصاص و مشغول بهره برداری از منابع زیرزمین آن گردیدند.
با تسلیم 39% حق مالكيت آب و خاک دریای خزر به کشورهای همسایه٬ پس از قرارداد ترکمنچای برای اولین بار مجددأ ایران تجزیه گردید و آنچنان منطقه ارزشمندی از ایران جدا شد که حدود یک سوم (3/1) منابع نفت و گاز جهان را در خود دارد. اهمیت دریای خزر از نظر گاز و نفت شاید از منطقه جنوب ایران نیز بیشتر باشد زیرا که منابع نفتی آن هنوز کاملأ بهره بردای نشده است.
علیرغم تسلیم سهم ایران که به منظور کسب حمایت کشورهای ساحلی انجام شده بود، ولی همانطور که پوتین رئیس جمهوری روسیه گفتند هیچ قولی به جموری اسلامی برای حفظ و حراست آن نداده اند، اما تلاش خود را دریغ نخواهند کرد.

به نقل از وبلاگ http://shamsnia.persianblog.ir/
(2) comments

 

 
 
 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home