سلام ناصر جان !
این مدت در سفر بودم و این هم خود لابد بهانه ی خوبی است برای بد قولی کردن وننوشتن ! من اما در سفر ترجیح می دهم همه ی فرصت را به نیوشیدن هر آن چه در اطرافم می گذرد مصرف کنم ازتماشای پرواز ملخی تا هجوم ابرها بر بیکران ابی اسمان از تماشای موج و فوجی سار بر کشتزارو غافل نشوم از دقت در تماشای دستی که با کاسه ای حلبی که چه به وسواس اخرین قطره های آب گل آلود را به قصد نوشاندن به کام تشنه گوسپندان در گلوی کوزه جای می داد 0همه این ها را می توان درهضم ثانی و ثالث دو باره مرور کرد و این ذهن و ضمیر دهاتی چه فرصت فراوانی دارد در شلوغی شهر های شما برای این نشخوار دوباره ان تماشاها ! صفاهایی که من و باد و پیراهنم در گود و بلند این سرزمین داشته ایم در شلوغی هرم همه تابستان و تموز فرصتی است که هرگز آن را با نوشتن با همه لطافتش تاخت نخواهم زد اری فرصت فراوان است در این یک جا نشستن ها باز هم اگر این دودو بوق شهر بگذارد برایت خواهم نوشت اگر بگذارد !
قربانت
عباث!