Azad kooh آزاد کوه
 

 
about ECO_ADVENTURE & CLIMBING
 
 
   
 
Wednesday, August 12, 2009
 
لبخند ماه، سکوت شب و جاي خالي کودکان زنداني ها در غريو شادي شب شکن مردمان

در يکي از شب هاي تيرماه روي تخت خود که طبقه دوم از تخت هاي سه طبقه است، خوابيده بودم و از پشت پنجره که با نرده هاي آهني پوشانده شده است به آسمان نگاه مي کردم. در افق و درست بالاي درخت هاي بلند و سرسبز پشت ديوارهاي زندان يک قرص کامل و نوراني ماه لبخند مي زد. درست مثل يک نقاشي شاعرانه بود. آسمان آبي و روشن، ماه زيبا و نوراني روي سر درخت هاي سرو و چنار نشسته بود. با وجود آنکه نيمه هاي شب حدود ساعت 12 بود، صداي

هاي و هوي کودکان و زنان و مرداني که در پارک شهربازي روي چرخ و فلک 40 متري و ساير وسايل پارک نشسته بودند و فاصله فضايي آنها با من يک کيلومتر و اندي مي شد و بخشي از چرخ و فلک را و چراغ هاي چشمک زن پارک را مي توانستم مشاهده کنم، تنها صدايي بود که سکوت شاعرانه اين نقاشي را مي شکست. به ياد آن وقت هايي افتادم که فرزندان خودم را به همين پارک مي بردم و نمي دانستم که سروصداي همه مردمي که آنجا درهم پيچيده به گوش بعضي زنداني ها هم مي رسد. البته فقط ساختمان ما در موقعيتي قرار دارد که زنداني اينها را مي بيند و مي شنود و بقيه بندها دور هستند. مردم سرگرم زندگي و شادي خودشان هستند و تو براي آنها و به خاطر آنها از همسر و فرزندانت جدا شده يي و پشت اين ميله ها. آنها اصلاً به تنها چيزي که فکر نمي کنند و در اين لحظات در مخيله شان نمي گنجد اين است که فرزندان برخي از هموطنان ماه هاست يک تفريح نداشته اند و شايد بعضي اوقات به جاي پارک و تفريح زانوي غم در بغل مي گيرند. البته اين حکايت هميشه بوده است. آن مردمي هم که به اين مسائل فکر مي کنند و همدردي دارند چه کنند، آيا زندگي و شادي را به خود حرام کنند؟ ما که شادي و آسايش مردم را مي خواهيم چگونه مي توانيم توقع داشته باشيم که آن را به خاطر زنداني بودن ديگري بر خود حرام کنند؟ آنچه مرا در خود غرق مي کند اين است که صداي بچه هاي من در ميان اين صداها نيست. تعطيلات تابستاني شروع شده و من هر شب بايد اين صحنه ها را تداعي کنم چون فصل کار پارک شهربازي است. حدود ساعت يک بعد از نيمه شب بود که ظاهراً ديگر شهربازي تعطيل شده بود و صدايي نمي آمد و من مانده بودم و ماه و غرق در خاطراتم با همسر و فرزندان و سکوت شب. در يک لحظه ديدم در اين نقاشي ماه پشت ميله ها است، گويا ماه و درختان بودند که زنداني هستند و من دارم آنها را پشت ميله ها مي بينم چون در اين نقاشي تصوير ميله ها و نرده ها روي ماه و طبيعت افتاده بود. بالاخره کدام يک زنداني بود؟


عمادالدين باقي
از خاطرات زندان
منبع: اعتماد- 20 مرداد
Comments:
مانند پرنده ای باش که بر روی شاخه ظریف نشسته. شاخه می لرزد اما پرنده ایمان دارد که بال دارد...؛
 
هميشه در شرايط سخت يادآوري خاطرات خوش، اميد را در وجود آدمي زنده مي كند
 
صعود موفقیت آمیز کوهنوردان گرگانی بر فراز گاشربروم 2
خبر باشگاه آفاق گرگان



حسین اصغری( عضو باشگاه کوهنوردی آفاق ودماوندگرگان)و محمد رضا میر احمدی (عضو باشگاه کوهنوردی دماوندگرگان )کوهنوردان ارزنده گرگانی بعد از تلاشی پیگیر موفق شدند قله 8035 متری گاشربروم دو را در ساعت 2.30 دقیقه ظهر August 2, 2009 را صعود نمایند وبدین ترتیب نام کوهنوردان گرگانی را در لیست باشگاه هشت هزارمتریهای جهان قرار دهند .حسین اصغری طی تماس تلفنی که از کمپ اصلی برقرار گردیده بود اعلام کرد: این صعود در شرایط دشوار جوی صورت پذیرفته و هم اکنون حال هر دو آنها خوب می باشدایشان در خصوص وضعیت دیگر تیمهای مستقر در هیمالیا اعلام کرد قالب تیم های حاضر در منطقه به خاطر شرایط خاص جوی موفق به صعود قلل مورد نظر خود نگردیده اند و تنها تعداد اندکی از کوهنوردان موفق به صعود قله های مورد نظر خود شدند لازم به ذکر است قله گاشربروم 2 در منطقه قراقروم حد فاصل کشورهای پاکستان و چین قرار دارد و سیزدهمین قله بلند دنیا میباشد
 
بی انصافی بود وقتی پست جدید را دیدم نفسم بند آمد داشتم از خوشحالی سنگکوب می کردم فکرکردم برگشتی و بی هیچ حرفی مطلبی را پست کردی می خواستم زنگ بزنم و فریاد بکشم که بی انصاف ما که مردیم از انتظار ولی دیدم که تو نیستی کجایی عباث؟ کجایی؟
 
همیشه جزی از وجود من خواهی بود. خوب و بد. با من هستی.
دوستت داشتم . نداشتم.
می خواستمت و نمی خواستمت. می خواستی و نمی خواستی.
رفتی و نرفتی.
همیشه با منی.
همیشه با من خواهی بود.
 
قشنگ بود. اگه دوست داشتيد به وبلاگ من هم سري بزنيد
 
برای عباس و فرخنده عزیز:

شعری از پابلو نرودا

ترجمه از احمد شاملو

به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر سفر نکنی ،
اگر کتاب نخوانی ،
اگر به اصوات زندگی گوش ندهی،
اگر از خودت قدردانی نکنی.

به آرامی آغاز به مردن می کنی
زمانی که خودباوری را درخودت بکشی،
وقتی نگذاری دیگران به تو کمک کنند.

به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر برده عادات خود شوی،
اگر همیشه از یک راه تکراری بروی...
اگر روز مره گی را تغییر ندهی
اگر رنگ های متفاوت به تن نکنی،
یا اگربا افراد نا شنا س صحبت نکنی.

تو به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگر از شور وحرارت،
از احساسات سرکش،
واز چیزهائی که چشمانت را به درخشش وا می دارند،
و ضربان قلبت را تندتر می کنند،
دوری کنی. ..،

تو به آرامی آغاز به مردن می کنی
اگرهنگامی که با شغلت،یا عشقت شاد نیستی، آن را عوض نکنی،
اگربرای مطمئن در نامطمئن خطر نکنی،
اگر ورای رویا ها نروی،
اگر به حوادث اجازه ندهی
که حداقل یک بار در تمام زندگی ات
ورای مصلحت اندیشی بروی. . .
س ت
امروز زندگی را آغاز کن!
امروز مخاطره کن !
امروز کاری کن !
 
Post a Comment

 

 
 
 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home