اي صبح
اي بشارت بيدار
امشب خروس را در استان آمدنت
سر بريده اند!
بهانه اي نمي خواهد سفر! اما بهانه كه باشدچه بهتر ! ديگر ماندن جايز نيست و چه خوشتركه سفر به غرب .به كوهپايه هاي دالاهو . شاه اباد و كرند و گهواره به بهانه هايي ساده واما دير ياب ! عيد خاوند كار و ديدار با پيروان يارسان .
خوابيدن در تراس خانه ي كا جلال مهربان و از هوش رفتن با نسيم و عطر بلوط زار . بيداري با ترنم طنبور مرادي و خوانش بارانه زيباي خانم نمازي .و بوي نان ساجي !
راستي باران! باران بربرگ هاي بلوط زرد و سرخ و هنوز گاهي سبز . ديدار اهل حق و ارادات و نياز شان در جم خانه و دست مشتاق ..... اين همه مشتاق چه بهانه خوبي دارند براي گرد هم نشستن و خواندن و دست افشاندن !
عباث