Azad kooh آزاد کوه
 

 
about ECO_ADVENTURE & CLIMBING
 
 
   
 
Saturday, September 06, 2008
 
گاه نيازي است به رسوب ! به باز نشست آن چه در تو ميگذرد يا آن چه بر تو و در تو گذشته . خود داري از بياد آوردن . به فراموشي سپردن و سري را كه داغ است ! به چيز هايي دم دست سرگرم كردن !به اخبار و خبر هايي از آن دست كه دوست نمي داري اما مثل يك خارش مدام زخمي كهنه باز به سويش دست مي بري. علي رغم به خاطر داشت اين كه گفته اي هزار بار كه گم شوند و بروند تا كله قبر !! نه نميشود سكون و سكوت و بيابان و حال خيابان هاي روز دار و بي قهوه! حتي جايي براي ول گشتن نيست . براي رهايي از غوطه وري در زلال و هرم بيابان ديروز و ديروز ها . كجاست جاي نشستن ؟ كجاست قرارگاه آدمي كه در بيابان بيقرار است ودر شهر قراري نمي يابد حتي به اندازه صندلي كوچكي كنار كافه عكس كه اين روز ها ‌به مناسبت ماه مبارك ! بسته است. كجاست جايي براي حرام خوري!! و باز خورد هزار باره هزار تصوير و تصور رسوب كرده و ناكرده در اين ذهن خسته از همه اين حرف ها و خبر ها و خرها !! فقط يك صندلي شكسته . يك نيمكت كهنه . قهوه خانه سال هاي تبعيد را پسران قهوچي كوبيدند در روستاي بند آن نيمكت كهنه لابد به پيش بخاري خانه اي هديه شد تا مشت ها و مچ هاي يخ كرده را شايد كه گرم كند. راستي اجاقي ميشناسيد در تف اين روز هاي مبارك كه دلي يخ كرده را گرم كند ?. اجاقي خرد در شهري كه دوستش نمي دارم .
عباث !
Comments: Post a Comment

 

 
 
 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home