دوستدار هنرمندانی بوده ام که به جای خاتم کاری و کاشیکاری های ظریف و آرایش های رقیق و نازک کارانه ، وقار کوهستانهای لجوج و خشم طوفانهای وحشی و ابهت و اقتدار آسمان گرفته و مصمم زمستانی و پهن دشت های درشتناک و خشن را سرمایه هنر خویش ساخته اند . همواره ، در شعری که از عقاب مغرور کوهستانها و گلهای وحشی خشن صحراهای دور الهام گرفته است ، هنر و هیجان بیشتری احساس کرده ام تا شعری که قناری خوش خط و خال و رنگینی را که در قفس آواز می خواند و یا گل نازی را که در گلخانه ای پرورش یافته را ستایش کرده است .
آری ! شعری که تار و پودش را شکنجه و افتخار یک شاعر مغرور در پای دیوارهای بلند زندان و در زیر نگاه های وحشی دژخیم بافته است ، زیبایی و شرفی را داراست که اشعاری که معمولا در پای منتقل وافور و پشت میز یک مشروب فروشی نطفه اش بسته می شود ، همواره از آن محروم است .
میوه های گوارا و معطر تاریخ ، انسانهایی هستند که سعادت را ، به خاطر صعود به قله عظمت ، به اعماق دره پرت کرده اند ... ذائقه هایی که تلخی را دوست دارند ... دلهایی که از رنج کامیاب می شوند ... چهره هایی که چین های درشت تصمیم ، صافی و لطافتش را زدوده است . پاهای مردانه ای که دوست دارند در سنگلاخهای سوزان ، برهنه بدوند تا اینکه بر بساط نرم برقصند ...
دکتر علی شریعتی / مقدمه کتاب " ابوذر "