|
Sunday, November 26, 2006
سخنی نیست !! چه بگویم سخنی نیست می وزد از سر امید نسیمی لیک تا زمزمه ای ساز کند در همه خلوت صحرا به رهش نارونی نیست ! چه بگویم سخنی نیست پشت درهای فرو بسته شب از دشنه و دشمن پر به کج اندیشی خاموش نشسته ست ...... ... ور نسیمی جنبد به رهش نجوا را نارونی نیست . چه بگویم ؟ سخنی نیست .... شاملو
|
|