Azad kooh آزاد کوه
 

 
about ECO_ADVENTURE & CLIMBING
 
 
   
 
Monday, October 23, 2006
 
ــ اين گول بين که روشني ِ آفتاب را
از ما دليل مي‌طلبد.»

توفان ِ خنده‌ها...
خورشید را گذاشته
می خواهد با
اتکا به ساعت شماطه دار خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند که
شب هنوز از نیمه نیز بر نگذشته ست

توفان ِ خنده‌ها...

من
درد در رگان‌ام
حسرت در استخوان‌ام
چیزی نظیر اتش در جانم پیچید

سرتاسر وجود مرا
گویی
چيزی به هم فشرد
تا قطره‌يي به تفته‌گي ِ خورشيد
جوشيد از دو چشم‌ام.
از تلخي ِ تمامي ِ درياها
در اشک ِ ناتواني ِ خود ساغری زدم.


برشی ا زشعر با چشم ها
احمد شاملو !
Comments:
درديست غير مردن كانرا دوا نباشد-پس من چگونه گويم اين درد را دوا كن
 
ای کاش می توانستم
بر شانه های خو بنشانم این خلق بی شما ر را ... تا باورم کنند !
 
Post a Comment

 

 
 
 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home