Azad kooh آزاد کوه
 

 
about ECO_ADVENTURE & CLIMBING
 
 
   
 
Sunday, October 29, 2006
(3) comments
Monday, October 23, 2006
 
ــ اين گول بين که روشني ِ آفتاب را
از ما دليل مي‌طلبد.»

توفان ِ خنده‌ها...
خورشید را گذاشته
می خواهد با
اتکا به ساعت شماطه دار خویش
بیچاره خلق را متقاعد کند که
شب هنوز از نیمه نیز بر نگذشته ست

توفان ِ خنده‌ها...

من
درد در رگان‌ام
حسرت در استخوان‌ام
چیزی نظیر اتش در جانم پیچید

سرتاسر وجود مرا
گویی
چيزی به هم فشرد
تا قطره‌يي به تفته‌گي ِ خورشيد
جوشيد از دو چشم‌ام.
از تلخي ِ تمامي ِ درياها
در اشک ِ ناتواني ِ خود ساغری زدم.


برشی ا زشعر با چشم ها
احمد شاملو !
(2) comments
Tuesday, October 17, 2006
 
كمك كنين هلش بديم !


كمك كنين هلش بديم، چرخ ستاره پنچره
روآسمون شهري كه ستاره برق خنجره
گلدون سرد و خالي رو بذار كنار پنجره
بلكه با ديدنش يه شب، وابشه چن تا حنجره

به ما كه خسته ايم بگه، خونه باهار كدوم وره؟

تو شهرمون آخ بميرم، چشم ستاره كور شده
برگ درخت باغمون، زباله سپور شده
مسافر اميدمون، رفته از اينجا دور شده
كاش تو فضاي چشممون، پيدا بشه يه شاپره

به ما كه خسته ايم بگه خونه باهار كدوم وره؟

كنار تنگ ماهيا، گربه رو نازش مي كنن
سنگ سياه حقه رو،مهر نمازش مي كنن
آخر خط كه مي رسيم، خطو درازش مي كنن
آهاي فلك كه گردنت از همه مون بلن تره

به ما كه خسته ايم بگو، خونه باهار كدوم وره؟

عمران صلاحي
(5) comments
Saturday, October 07, 2006
 
اگر ...
اگر دستم هنوز زنده می‌بود
از سبک‌ترین ابر آسمان
خدایی می‌تراشیدم،
به کوچکی نوک یک قلم.
و از او می‌خواستم، تا به حرمت مادرم
خدایی مهربان‌تر باشد،
و جهنم را از بهشت تبعید کند .,


پرویز رجبی
(7) comments

 

 
 
 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home