Azad kooh آزاد کوه
 

 
about ECO_ADVENTURE & CLIMBING
 
 
   
 
Sunday, August 13, 2006
 
خاطره های زخمی !


یاداشتی بر پرواز آخرجواد حامد گلکار

کوله پشتی های کهنه و آفتاب خورده .طناب ها زخمی و کارابین ها و مشتی میخ دست ساز همه ابزار عشق بازی ما بود بر سر صخره های اخلومد و اندرخ * و حال چه نا کار آمد بر کناره اتاق افتاده بود . هر دو از جنگ برگشته ایم ! قیافه هامان این را داد می زند .تو از بازی دراز آمده ای و من از میمک و خاموش به تصویر حسین نگاه می کنیم که جامانده در کرخه . دل دل گریه اما هیچ کدام نمی ترکیم جنگ پوست کلفتمان کرده بس که مرگ تماشا کرده ایم .
در روزگار صلح مردان جنگی به جان هم می افتند ! این را نیچه می گوید . گور پدرش ! . هر دو را می گویم هم نیچه و هم جنگ را. دست ها مان را از خون شسته ایم وباز سراغ میخ و ریسمان می رویم قله ها جای خوبی برا ی فراموش کردن است و صخره ها ی خاموش اخلومد هنوز جا برای کوبیدن میخ غیض های فرو خورده دارند !
جنگ که تمام میشود رسم آدم ها دیگر می شود . سرخوردگی های کشته شدن و کشتن . ترازوی معلق عقل . فرصت برای اندیشه کردن در این که باخته یا که برده ایم !؟ خوب رسم بازی اینست همیشه یکی برنده است و یکی هم لابد بازنده.و برنده ها ترازو داری می کنند و بازنده ها سکوت پیشه می گیرند دره ها هنوز گنجای هزار هرای فرو خورده در خود دارند . باز هم به کوه می زنیم !
یک اتاق پر از کتاب و کوله پشتی با چند تا خاطره کهنه قاب گرفته این بار باز گرد همیم . کار کار رویا ست !
- سلام !
به همین ساد گی . یخ که نه اما چندان گرم هم نیست پاسخ به حرمت میهمانی که پا بر فرشت گذاشته است . بچه ها در چنین زمانی بهترین مفرند برای اینکه هیچکداممان از کوه نگوئیم که کوه این روز ها چه معنای متفاوتی یافته است در ذهن ما دو تا که به اندازه دریای مرده ای از هم دوریم.
- یخ کرد واز دهان افتاد این یک لقمه نان !
شام گوشت و بادمجان داریم و خوراک بادمجان بهانه لبخندی است به خاطره سالهای با هم بودن . گوشت و بادمجانی که تو می پختی پای کلاهک کتیبه آن سال ها هر چه بود ما از صخره برگشته های هار! را نان خورشی بود که هنوز طعم ش زیر دندان است با ضرباهنگی از صدای چکش که بر سر میخ صخره می کوبیدیم . تمام میهمانی به پهنای لبخند رویا و قهقهه کیمیا و هلیا** گذشت. و آنچه به عمد به فراموشی سپرده شد صحبت کوه و کوهنوردی بود .
فراخی دشتها و کوه های مغموم این سرزمین خود چاره مشکل ما ست. هنوزهستند سرزمین هایی که بشود در آن نفس کشید و از دامنه اش بالا رفت حتی تا قله های بی نام و نشان ودور افتاده اش که سودای هیچ فتحی را در کله ی ماجراجویی نمی پزد. پس دور بودن ها غنیمت است تنها سکوت است و سربالایی . سکوت و مرور هزار خاطره در ریتم نفس نفس و ضربان قلب هایی فشرده تنها چاره ی آن هایی که بازنده بازی اند. بازی بدی نیست در تنهایی و کوهستان خاموش !
می گذشت روزگار بدین کردار آنچه هنوز ما را به هم پیوندکی می داد نه کوه که رویا بود . رویا صبور روز های کوه و جور کش دعوای ما دو تا که همیشه با خنده ای فیصله می داد به تیزی کلام من که گوشه اش اول از همه تو را می گرفت و خنده اش به جمله ای یا کلامی غالبا به ترکی ذهن را از دلخوری های قدیمی به خاطرات خوش سال های دور بر می گرداند . و ذهن در خنکای نسیم دره های بینالود . دیز باد و شیر باد غوطه می خورد. کینه ها گم می شد در عطر اورس های دره سیستان و هزار مسجد . اولنگ مراد را که یادت هست حاجی؟ !
لقمه ی نان و عسل در پیچ پلور در گلو می ماند جلال است که با هیجان همیشگی اش داد می زند : دوربین تو بردار و بدو یک هلی کوپتر تو پیچ لاسم داره تو آتـش میسوزه !
اول بازالت های هراز دود و نور منیزیم چشم را خیره می کند سه جنازه در خط القعر دره در کیسه های سبز بسته بندی شده اند
عکس هایی می گیرم و پیش از آن که مامور عصبانی به من برسد از محل دور می شوم .
بغض منصوره پشت تلفن می ترکد میدونی .یکی از اون شش نفری که کشته شدند حاجی بود !
سربرمی گردانم تماشایش می کنم در ابر به خود می پیچد یال و بالش همه ی چشم انداز را پر کرده است وهرازدر پایش خسته خاطره های خاموش را یکی یکی با خود می شوید و می برد !

عباث!

* برخی نام جای های کوهنوردی در خراسان بزرگ

** نام دخترکان حامد گلکار
Comments:
و مرگ اشارتيست به حياتي ديگر.
تسليت مي گم جناب جعفري به شما و جامعه کوهنوردي ايران بويژه کوهنوردان خراسان.
روحشان شاد / يادشان گرامي
 
چه درد ناک است یار جان را از دست دادن
زخمی است که که مرهم زمان هم به آن کارا نباشد
از دوست به یادگار دردی دارم کان درد به 100هزار درمان ندهم"
متاثر و متاسفم
یادش گرامی باد
جلال
 
سلام ... روحش شاد ...
 
Post a Comment

 

 
 
 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home