gheshm nim roz ghabl az zelzeleh !
Photo by Abbas Jafari
به فرصت تکاندن خاک سفر نیز نرسیده دانستم که باز بایستی راهی شوم .
کردار روزگار!! که البته چندان هم پر بدک نیست .وسوسه تجدید دیدار و سفر به گوشه های خاموش و پررازووهم کویر. پس از این همه روز! بی خبری. بی اندیشه ویزا و عقب ماندن از همه ترن ها و هواپیماها! سفر در آغوش مام خاموش وطن . شوق و تماشای بیابان های خالی از روزنامه و سیاست و شعار آبدوغ خیاری عدالت برای همه . پناه بردن به کومه های گرم شبانان خاموش و مهربان و تقسیم کماج ولبخند ( همه آنچه که در سفره های خالیشان دارند ) . بی گفتگو از عدالتی که حتی خر انوشیروان هم آن را باورندارد .! سکوت بی رادیوی
عشین . خلوت وهمناک
بیاضه .رفتن تا پشت کوه
آیرکان تا
دق سرخ تا
پشت بادام تا
بروات و
بلبل آب تا
لوت تا
تیردف و و قلعه خامش
هرمز پس به سلام نیامده خداحافظ و سلام سفر در آغوش گرم و تبدار مام وطن !
عباث!
نوشتن از سفر یعنی فاجعه آمیز ترین نوع روایت دیده ها و شنیده ها ی آنچه مسافر تماشا کرده است . به دشواری خود سفر! دشوار چونانکه گنگی بخواهد وصف وصال یار کند ! وبهانه هایی از این دست که مدادم گم شد ! یا که متجددانه! عذر بیاورم که که برنامه فارسی نویس کامپیوتر قراضه ی همراهم همراهی نکرد و نتیجه شد اینکه در طول سفر ای دریغ از نوشتن یک جمله !هر چند هزارهزار واژه به هنگام تماشا به ذهن هجوم می آورد اما به همان سرعت در خلسه و تماشای تصویری دیگر گم میشد و جایش را به واژه ای یا که جمله ای دیگر می داد و نتیجه این بهانه ها این که
وصف حالی ننوشتیم و شد ایامی چند !!
فکر می کنم که بهترین جایگزین عذر این ننوشتن سر هم چسباندن چند پاره قیچی ازیاداشت های تصویری است که در سفر فراهم آورده ام به پیش تماشاتان . تا هم اینکه یعنی باز گشته ام از سفر و هم اینکه وعده به فردا ها شاید برای نوشتن . و شاید ننوشتن !!
عباث!