نوشتن از سفر یعنی فاجعه آمیز ترین نوع روایت دیده ها و شنیده ها ی آنچه مسافر تماشا کرده است . به دشواری خود سفر! دشوار چونانکه گنگی بخواهد وصف وصال یار کند ! وبهانه هایی از این دست که مدادم گم شد ! یا که متجددانه! عذر بیاورم که که برنامه فارسی نویس کامپیوتر قراضه ی همراهم همراهی نکرد و نتیجه شد اینکه در طول سفر ای دریغ از نوشتن یک جمله !هر چند هزارهزار واژه به هنگام تماشا به ذهن هجوم می آورد اما به همان سرعت در خلسه و تماشای تصویری دیگر گم میشد و جایش را به واژه ای یا که جمله ای دیگر می داد و نتیجه این بهانه ها این که
وصف حالی ننوشتیم و شد ایامی چند !!
فکر می کنم که بهترین جایگزین عذر این ننوشتن سر هم چسباندن چند پاره قیچی ازیاداشت های تصویری است که در سفر فراهم آورده ام به پیش تماشاتان . تا هم اینکه یعنی باز گشته ام از سفر و هم اینکه وعده به فردا ها شاید برای نوشتن . و شاید ننوشتن !!
عباث!