Azad kooh آزاد کوه
 

 
about ECO_ADVENTURE & CLIMBING
 
 
   
 
Thursday, December 23, 2004
 
دره دولیکل
.سرازیری آسان راه و تماشای دره ای که در صبح بهاری لبریز از پرواز طوطیان و میناهاست و تماشای جماعتی که به کار کشت و درویند و ما که می گذریم و روستاهایی که در پشت سر می مانند .بختاپور در پیچ دره پیداست اما پیش از آن به تماشای معبدی خواهم رفت که از آن پراواتی است بر سر در معبد کهنه نقوش برجسته ایست که در آن میان نقش شیری که بر گاوی جهیده است توجهم را جلب می کند. فکر می کنم این همه راه و نگاهی مشترک به یک اسطوره از تخت جمشید وطن تا معبد چاندسواری در پشت این مزرعه های خاموش .
شب را در دولیکل می مانم . روستایی بزرگ بر سر جاده دوستی که به مرز تبت و نپال ختم میشود سالی پیش در سر راه تبت همینجا به چای نشستم وهرگز فکر نمی کردم اکنون بار دیگر پله های کهنه مسافرخانه ای را بالا بروم تا تخته بند جان را بر تختی کهنه بیندازم. تا نفس تازه شود و شبی بی رویا به فردایی پر از رنگ و تازگی وصله شود .
بختاپور !
بختاپور نقطه عطف تاریخ و هنر نپال است هر که هر چه هنر داشته است در نقش بند ایوان و کاخ منار کرده این کاخ در میانه شهری بزرگ که در قرن چهاردهم میلادی سلطان نشین دره کاتماندو بوده است در این دوره پادشاهان سلسله مالاMalla به کار حکمرانی بر این مردم مشغول بوده اند و خود شهر به اصفهان وطن می ماند که خود بومی ها آنرا بودو گان bud-gounمی نامند. میدانی نه به بزرگی نقش جهان اما پیچیده تر از آن به پیچیدگی خود آیین های هند و بودا . در سر هر پیچی کاخی جلوه می کند عمارتی به یادبود لابد پادشاهی یا شاهزاده ای که به خدا یا خدایانی اهدا گردیده است درهای کوچکی که به محوطه های بزرگی ختم می شود هر عمارت پنداری انسانی است دری کوچک که به روحی بزرگ ختم می شود و در میاه طاق طلایی که به معبد خدای هندو راه می برد و پیش از همه تابلویی که بر آن نوشته است که هر که از آیین هندو بیرون است بر ورود به این معبد مجاز نیست ! پس به احترام عقب می ایستم اما نگاه تا پشت آخرین پیچ حیاط را می کاود حتمن در آن جا خبری نیست! خلوت حیاط و باغ این را حکایت می کند و خود دلخوشکنکی میشود بر راه ندادنم به حیاط و می گذرم به تماشای حمامی رو باز که در میانه حیاط کاخ است و کبرایی عظیم از آب سبز استخر سر بر کشیده به ذکرو یاد خدای نگاهبان که در آب ها خانه دارد یادم می آید که پیش از این هم در کناره های تلمبه ها یا مجراهای چشمه های روستاهای اطراف سر این مار را دیده بودم از انتهای کوچه پشت آخرین کاخ راه به میانه شهر کهنه می کشم این جا محله ای داردکه یکی از دیدنی ترین بخش های بختاپور است محله کوزه گران . زنان و مردان کوزه گر به کار سفالند اما به شیوه ای که برای خویش متفاوت است ساخت سفال با چرخی که بادست می گردد نه با پا در کتاب که خواندم نتوانستم تصور کنم می پنداشتم که دو نفره کار می کنند اما بعد دیدم که مرد یا زن کوزه گر نخست با چوبی بلند که در سوراخ سنگ چرخ می گذارد و آنرا به شدت و سرعت می چرخاند تا حول محور خویش برای مدتی به چرخد و آنگاه گل را بر چرخ سوار می کند و به سرعت شکل می دهد و از همین روست که سفالینه هایش اغلب از اندازه گلدانی یا که قلکی پا فراتر نمی نهند برداشت محصول برنج وکار روزمره شلوغی محله کوزه گران را دو چندان کرده بود و درست در کناره ردیف دهان گود بشقاب های به انتظار کوره در آفتاب خوابیده زنان به کار بوجاری برنج بودند ودر میان این بشقاب های خشک نشده و برنج های پوست نگرفته کودکی بی حوصله و بهانه گیر گرسنگی را زمزمه می کرد.
. عباث!.
Comments: Post a Comment

 

 
 
 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home