Azad kooh آزاد کوه
 

 
about ECO_ADVENTURE & CLIMBING
 
 
   
 
Tuesday, November 04, 2003
 
گيانتسه Gyantse

شهركي كوچك تكيه داده بر تپه هاي اطراف كه قرن ها پيش به دستور والي ايالت بر فراز آن قلعه اي ساخته اند كه از درو دستها پيداست و پيش از آن در سال 1427بزرگترين استوپاي تبت در ان جا طرح ريزي و ساخته شده بود اكنون قسمت قديم شهر در داخل حصار طبيعي محاصره گرديده است و خانه ها بر سر كول هم سوار و مردم آنها كه قديميتر نزديكتر به استوپا و موخر ترين ها به بيرون حصار كوچيده اند شهر در سايه هولناك صخره اي كه امپراطور دران مي زيسته است زندگي خويش را بي فراز و فرود مي گذراند و تنها خاطره اي از تهاجم و دعوا بر سر تصرف قلعه عظيم به توسط قدرتمندان صده پيش ( انگليس و روس ) را در حافظه خويش مرور مي كند تنها حسن اكنون وجود قلعه ان است كه وقتي از تنگناي كوچه هاي تنگ و كثيف گيانتسه به تنگ مي آيم از انتهاي كوچه اي بي صدا خودم را بر روي شانه صخره اي كوه بكشانم تا نفسي تازه كنم و زير افتاب نيم روزي آرام آرام ازيال تند آن خودم را به پشت قلعه برسانم و در نهايت از صخره اي كوتاه به روي ديواره كهنه قلعه بجهم . زني زائر كه چرخ دعايي در دست و تسبيحي درشت در ديگر دستش دارد با چشماني اگر چه تنگ اما گشاده از تعجب به رويم لبخند مي زند و چيزي به زبان تبتي مي گويد كه نمي فهمم اما همينقدر مي دانم كه لابد دارد ميگويد مگر قلعه در ندارد! وحتما دارد! حتما . قلاع هميشه از ترس تهاجم طراحي و ساخته شده اند وترس را مي توان در پشت ديوار هاي بلند قلعه ديد كه در اتاقك هاي كوچك پشت بارو ها هنوز هم نگران تهاجم است . اما نه اكنون در چنين ظهري هيچ تهاجمي بر قلعه اي چنين آرام روا نيست ! گوش مي دهم از پس قرن ها صداي فرمان جنگ . هياهوي سربازان به اجباربه جنگ آورده شده و چكاچك سر نيزه ها و شمشير ها و افتادن ها و و بر نخاستن ها و مردن ها و.. اكنون اما زندگي چه كند و چه رام در كوچه هاي شهر مي گذرد درختان پاي قلعه پاييز زود رس را به ياد مي آورند و سكوتي كه لاي برگ هاي زرد لانه كرده چه آرامش بخش است .

جريان سرخي پاي قلعه جاريست ! مانگ هايي بودايي اند كه براي نيايش عصر گاهي كوچه هاي تنگ را به سمت استوپاي كومبوم بالا مي كشند .پرنسسي نپالي كه زن پادشاه است بناي نخستين بزرگترين استوپاي تبت را در اين جا پايه گذاري مي كند و اين حدودا در سالهاي 1427 ميلادي است او براي استوپاي كوم بوم چهار طبقه طراحي مي كند و بر بالاي اين چهار دو طبقه بعدا الحاق مي شود كه چشم هاي آرامش بخش بودا ناظر بر چهار جهت شهر بر آن كشيده شده است . مجموعا در آن صد اتاق وجود دارد اين اتاق ها هر كدام براي الهه اي در نظر گرفته شده اند كه اكنون هر كدام در خلوت نيمه تاريك اتاقشا ن غنوده اند و جز هنگامي كه زائري زمزمه كنان خلوتشان را بر مي آشوبد باقي در نيراوناي خويش غوطه ورند .
مجسمه ها اغلب جديد هستند اما هر اتاق علاوه بر مجسمه ديوار هايش نقاشي شده اند كه اغلب همان مجسمه را نشان مي دهند و به گمان من نقاشي ها با ارزشتر از مجسمه ها هستند و اصل و راهنماي خوبي براي ترميم كنندگان مجسمه ها كه اغلب مانك هاي جواني هستند كه در صومعه كنار استوپا به درس و زندگي مشغولند .
مرور ميكنم يكايك اتاق ها را به صبر و انديشه در هر كدامشان. شكيموني بودا sakaymuni (sakya Thukpa ) بوداي تاريخي است كه مجسمه آن در صومعه بزرگ و زيبا و همچنان خاموش غرق در طلا و تفكر
ديده بودمش اورا در سال هاي قبل از ميلاد گاتماGautama مي ناميده اند .
ـ Marmedze مار مدز يا ديمپاكارا كه قرار است بعد از بوداي تاريخ پيدايش شود و صد هزار سال بر زمين بماند .
ـ Opagme اوپاگمه يا آميتا باها كه در اينجا در حال مديتيشن قرار گرفته است.
ـTsepame سامپا – آميتوس كه با دستان سرخش در حالت لوتوس بر فراز لوتوسي بزگ نشسته است و لبخندي خاموش بر لب دارد.
ـMenlha منلها - بودايي كه خداي درمان است و هميشه ظرفي پر از دارو دردست دارد .
ـDhyane ديهاني بودا يا گياوا ري گانا
ـJampa جامپا يا ميترييا كه 4000 سال بعد از بوداي شكيموني به زمين باز خواهد گشت اين بودا معمولا ايستاد ه است و دستمالي به دورن گردن و به دست دارد
ـDrolma درولما يا تاراي سفيد كه الهه ايست مونث كه بيست و يك حالت از او مجسمه ساخته اند .
و دهها و ده ها مجسمه ديگر از بودا هاي گذشته و آينده جمعي از آنان زشت و جمعي زيباترند همه اين ها حتي زشت ترين و خشمگين ترين مجسمه ها همه آرامشي خاص در چهره دارند حتي آنكه خشمگين شمشيري آخته از نيام بر كشيده با خطوط و رنگهايش نوعي آرامش را به زائران خسته اهدا مي كند .
بيرون مي آيم از اتاقك ها و قامت راست ميكنم .و هوايي تازه را به درون ريه هايم فرو مي دهم آسمان آبي بي غبار و خورشيدي كه كج كرده است تا در پشت كوه هاي قهوة اي و خاموش فروغلطد .در ذهن و ضمير به خاموشي و خلوتي كه بودا ها و الهه ها دارند غبطه مي خورم . و مي انديشم آرامشي اين چنين را كجا مي توان يافت ؟ كجا ؟!
عباث !
Comments: Post a Comment

 

 
 
 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home