Azad kooh آزاد کوه
 

 
about ECO_ADVENTURE & CLIMBING
 
 
   
 
Thursday, October 30, 2003
 
سه شنبه 6 آبان ماه برابر 28 ‏اكتبر‏‏ 2003

كشتزار هاي زرد و رخسار هاي سوخته به آفتاب اين بلندي ها و خرمن ها و خرمن ها و خرمن ها تا كه هر كه كاشته بردارد و خورد زمستان به انبار و كندو و دل ها قرص وكرسي ها گرم و چراغ ها روشن تا باز بهار بيايد و شور كشتزار شوري در گرفته است در كشت زار هاي دشت مرتفع گيانتسه gyantse و محصول كه برداشته شد كشتگر پير دست همسر زخمتكشش را خواهد گرفت تا براي زيارت بودا راهي شود راه زياد هم دور نيست از دشت تا معبد را مي شود با اسب به نيم روزي طي كرد و ظهر را در زير سايه بيد هاي ساحل رود آرام و بي تلاطم نايانگ چو nayang cho سركرد و آنگاه براي نيايش عصر گاهي به معبد بودا رفت.
معبد كهن كه ششصد سال پيش بدستور فرماندار دزونگ بر پا شد اكنون بزرگترين استوپاي كشور تبت محسوب مي گردد داراي چندين بخش بود كه پس از تسلط مائويسم بر كشور بخش هاي زيادي از آن تخريب گرديد اما تالار گردهمايي آن كه كهن ترين متون تبتي در آن نگاه داري ميشود و استوپا كه بنام گيانتسه كوم بوم ناميده مي شود از آسيب در امان مي ماند واكنو همه روزه زائران زيادي براي زيارت به اينجا مي آيند .
خورشيد كج كرده كه از پله هاي معبد پير بالا ميروم . در تاريك روشن ورودي كتابخانه راهب پيري كتابي به زبان انگليسي در دست دارد كتابدار پير همچون كتاب هايش خاموش و با نگاهي گرم همراهيم مي كند و وقتي از او در باره موضوعات مندرج در كتاب ها مي پرسم به پاسخ مي گويد همه چيز در اين كتاب ها نوشته شده از فلسفه تا علوم جديد جغرافيا و اتم! لبخند كه ميزنم كتابي نشانم مي دهد كه در آن راجع ْ به پرواز انسان وامكانات و احتمالات عملي شدنش مطالبي را نوشته اند . مي گويد تمامي اين كتاب ها نخست به زبان سانسكريت بوده اما همه آنها در طول اين ششصد سال به زبان تبتي برگردانده شده است .
كتاب ها هر كدام بر اوراقي كه تماما دست ساز هستند تماما يا بادست نوشته شده و يا توسط قالب هاي چوبي بر روي كاغذ ها چاپ شده است آن هم با دست و آرام آرام پي ميبرم به گفته هاي راهب ديروز كه ميگفت ؛ تا قبل از مائو هر خانواده اي كه بيش از سه فرزند داشت يكي را براي راهب شدن به صومعه مي فرستاد و از كودكي تا جواني و از جواني تا پير و تا مرگ برخي از آنان در صومعه زندگي و كار مي كردند . كار ؟ آري كار همه نوع كاري كودكان كار هاي سبكتر و جوانان كار هاي سخت تر و پيران نيز كمتر و كمتر كار تا بدانجا كه گاه راهبي جوان موظف به خدمت پيري بود كه جواني اش را در صومعه خدمت پيران كرده بود آن ها در صومعه بايستي كار كنند .درس بخوانند جغرافيا و رياضي و نقاشي البته ذوق هنر مرد راهب همه در نقش كردن زندگي بودا بر ديوار هاي صومعه و بر كتاب ها و پرده ها .... و اينچنين مي شود كه نقاشي تانكا امروزه هنر اصلي مردمان تبت است . رنگ هاي گرم و خالص همانگونه كه بر در و ديوار صومعه نقاشي ميشود بر پرده نيز مي رود و هر صومعه نيز ديواري بزرگ بر فراز خويش دارد كه اغلب مسافران آنرا همچون اكران سينما مي پندارند اما اين جايگاه نصب بزرگترين پرده نقاشي ماندالا يا بوداست كه فقط در مراسم اصلي بر ديوار آويخته مي شود و در غير از آن دو باره جمع و در انبار هاي خاموش و نيمه تاريك صومعه نگاه داري ميشود
گيانتسه كوم بوم در كنار معبد و كتابخانه قرار گرفته است اوج هنر نقاشي و معماري بوديسم در اين جا به تماشا گذاشته مي شود استوپا بر مبناي دايره و در پنج طبقه طراحي شده اما به گونه اي كه به مكعبي بزرگ در بالا ختم شود تا در بالا ترين نقطه در چهار سو چشمان بودا حكاكي و نقاشي شود تا باز بودا بر چهار جهت نظاره كند و پيروانش مدام خويش را در ميدان ديد او بدانند .صد اتاق در اين پنج طبقه طراحي شده است و هر اتاق را نامي است و هر نام مجسمه اي مخصوص به خود دارد كه در سكوت نيمه تاريك ششصد سال است كه هر كدام در كنج خلوت خويش خزيده اند و جز آن دم كه زائري خسته از راه مي رسد مدام در نيرواناي خويش غوطه مي خورند . مجسمه ها اغلب مدام با رنگ هاي تند و خالص مدام تازه مي شوند اما نقاشي ها آرام آرام در گذر زمان رنگ باخته است ووقتي خوب نظر مي كني مجسمه ها همان نقاشي هايي است كه بر ديوار كشيده شده و اين چون الگويي نقاشان صومعه را راهنمايي مي كند تا از اصل دور نگردند اما نمي توانم بفهمم چرا هر چه نقاشي ها تازه تر شده بودا ها زشت تر و چاق تر و امروزي تر شده اند .
از تنگناي تاريك اتاق ها و راه پله ها خود را بيرون مي كشم خورشيد عصر بلند گرم و تازه مي تابد خلوت و سكوت اين صومعه حسي را در من بيدار مي كند رو برويم درست بر فراز صخر ههاي دست نيافتني قلعه اي خود مي نماياند كه خوانده ام كه امپراطور دزونگ در آن ميزيسته است از پشت صومعه از شكاف شكسته ديواري هودم را به روي يال صخره اي كوه ميرسانم و در شيب تند با دستانم به صخره ها مي آويزم تا از راهي غير مرسوم وارد قلعه شوم. در زير پايم بخش قديمي شهر خانه هايي كه صاحبانشان به منظور نزديكتر بودن به صومعه تنگاتنگ در كنار بر روي هم !
بنا كرده اند پيداست و گاه شيب چنان تند مي شود تا نگران باشم كه اگر سنگي از زيرپايم فرو افتد بر حياط خانه ي فرو خواهد آمد . قلعه امپراطور بر فراز صخره بلند ششصد سال است كه ايستاده است تا كنون كه شهر گيانتسه به عنوان سومين شهر بزرگ تبت خود را بر پايه هاي صخره عظيم و قلعه اش پيچيده در آنزمان و اين زمان نيز از موقعيتي استراتژيك بر خوردار بوده است .در قرن نوزدهم بر سر تصاحب اين قله بين امپراطوري روس و دولت انگليس دعوايي فصل در گرفت.
عباث !
Comments: Post a Comment

 

 
 
 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home