.......از راه نرسيده باز باز خواهم گشت، باز خواهيم گشت و چه خوش است اين دل تنگي مدام اين دل دل زدن از براي رفتن و اين نماندن هميشه که کاش هميشگي باد .
.....هنوز باز نگشته ام و تا باز نگردم نوشتن نخواهم توانست ،پس به درنگي به نگاهي به نظري ميهمانتان مي کنم چه ميتوانم کرد ؟
برايتان چند تا از لحظه هاي رنگي آن دور ها را قاب گرفته ام تا دل تنهايي تان تازه شود.
نمي دانم کوير که هستم دلم براي کوه تنگ ميشود و در کوهستان که هستم براي کوير دل دل مي زنم . اما فردا ميروم
ميانکاله براي تماشاي قو ها و غاز ها و مرغابي ها
.راستي سال قبل يک حواصيل پير قول داد تا زمستان امسال که برگردد پرواز را يادم دهد خدا کند که فراموش نکرده باشد چه ميشود کرد با پيري و فراموشي !!!
عباس