برايم عجيب است آقاي جعفري آنچه در مورد ويكتوريا گفتيد . دوستاني كه در برنامة نجات آقاي رحيمي حضور فعال داشتند از قول او مي گفتند و يكتوريا حدود چهار ساعت بعد از سقوط با لگن و ستون فقرات شكسته زنده بود و فريا دمی زد . پس چگونه ممكن است در سكوت فوت كرده باشد ؟
چرا هيچكس از سرپرست محترم برنامة مذكور ,
آقاي فريديان چيزي نمي نويسد ؟ با او بايد چه كرد ؟ بي مسئوليتي , مرگ دو نفر , تا دم مرگ رفتن ديگري و سپس هيچ ؟؟؟ !!
راستي , منظور از كوه رفتن چيست ؟ مسئوليت سرپرست چيست ؟ آيا كوه يك هدف است ؟
آنچه حقيقت دارد را بنويسيد , خواهش مي كنم .
بنويسيد كه هدف انسان بودن است نه فتح فلان قله يا بهمان غار . بنويسيد تا شايد خواننده هاي وبلاگتان اگر خواستند جواني كنند ,اگر خواستند جا پاي جلال رابوكي ها بگذارند به خاطر بياورند كه جان انسان و تاثيري كه او با زنده ماندنش ميتواند در محيط اطرافش بگذارد با ارزش تر از انجام يك برنامه است .
از يادداشت هاي ارسالي يك كوهنورد