گويا بلعيده اشك هاي باران را دل تپه ها به سان دل ما كه وقتي مي بارد كه برهوت شده و خشك از تشنگي تاب ندارد و بعد از ريزش اشك هايي باراني گويا هرگز باراني نيامده از فرط خشكي دل همه را بلعيده و فقط شايدازآرامش بعداز اشكهادر زلالي چشمان شسته شده به باران در آه هاي نفس آلود پي به باران دل ببري ....شايد