Azad kooh آزاد کوه
 

 
about ECO_ADVENTURE & CLIMBING
 
 
   
 
Tuesday, July 29, 2008
 
محیط استبدادزده و جامعه‌ی فاسد علاماتی دارد، مشخصاتی دارد. یکی از بارزترین نشانه‌هایش این‌که خلایق در بند کیفیت‌ها نیستند، در شوق رسیدن به هدف، وسواسی برای انتخاب وسیله به کار نمی‌بندند. نگاهی به مبارزات اجتماعی در همین «کشورهای دوروبرتان» بیندازید و ببینید رقیب‌های سیاسی چه داغ‌های سیاهی بر جبین یکدیگر می‌نهند و چه نسبت‌هایی به هم می‌دهند. از دزد و ملوط و زنباره و حرامزاده گرفته تا عامل اجنبی و قاتل و جنایتکار. در همچو محیط‌هایی مرد سیاسی نه در بند مفهوم کلمات است و نه شوق ریاست برایش مجالی باقی گذاشته است
سعيدي سيرجاني
Comments:
از زنده یاد سعید سیرجانی نویسنده و شاعر موقر و دردمندی که بسیار دوستش دارم چند مقاله و کتاب دارم از جمله "شیخ صنعان" اما افسوس که هنوز نتوانستم کتاب "ای کوته آستینان" که شما هم به گوشه ای از آن اشارتی کردید دست پیدا کنم.. یادم می آید که از داغ پوسیده شدن کتابهایش در چاپخانه های این کشور، وصیت نامه ای بر جا گذاشت و ابتدا
اینگونه خواسته بود.. "وصيتم به آيندگاني كه در شكم مادر و پشت پدرند اينكه اگر روزي و روزگاري آزاده اي به نشر نوشته هاي بنده التفاتي فرمود، عين اين نامه را در مقدمه همه كتابهايم جاي دهد و این را بداند که دعای من برای او این است .." الهي صداي چكمه فاشيسم بنحوي گوش نازنينش را نيازارد كه مجبور شود از جان خود مايه بگذارد و براي بيداري ملت به استقبال اجل محتوم رود." بعد خطاب به بی هنران و نادانانی که هر روز بر درد درونش می افزودند نوشته است.. " به عنوان يادآوري عرض مي كنم موضوع شكواييه بنده اين بود كه به چه مجوزي، طبق حكم كدامين دادگاه، براساس چه قانوني، چهار سال است كه هفده جلد كتابهاي چاپ شده مرا توقيف كرده اند و هيچ مقام مسوولي به شكايات من جوابي نمي دهد؟ گفته بودم اگر من گناهكارم محكمه داريد، زندان داريد، جوخه اعدام داريد، و خيلي چيزهاي ديگر داريد، چرا زجركشم مي كنيد؟ وانگهي گناه ناشر بيچاره اي كه به اعتماد حمايت قانون در نشر اين كتابهاي مجاز سرمايه گذاري كرده چيست؟
در گفتگویی که بیست سال پیش با "پرويز نقيبي" داشت در پاسخ به اینکه مردم به اندیشمندان و بزرگان میل دارند و ظلم را بر نمی تابند با این میل مردم چه باید کرد؟ می گوید واقعیت این است که دیگر نمی توان قيم و آقا بالا سر جامعه بود به او دستور داد چه بخوان و چه نخوان. يادمان نرود که مردم لجبازند. مثل یک بچه کوچولو که وقتی او را مجبور می کنيد ساکت و راست بنشيند، می نشيند، اما با تيغ، صندلی را پاره می کند. اين خاصيت جامعه است. اينکه ما تشخيص دهيم که مردم به چه کتاب هائی احتياج دارند حاصلی ندارد. مهم اين است که مردم از آن کتابی که منتشر می شود استقبال کنند. این همان دليل احتياج آنان است. يعنی بهترين تشخيص را روح عمومی جامعه می دهد حالا اسمش را می خواهيد افکار عمومی بگذاريد يا روح جامعه و روح اجتماع. ولی آنان هم که درست تشخيص می دهند، هيچ معقول نيست که بنده به عنوان يک ديکتاتور بيايم امر کنم مردم، از امروز همه مثنوی بخوانيد. نه. مردم می روند مثنوی را می خرند، زور با من است. شمشير بالای سر آنان است. مثنوی را می برند خانه اما لای آن را هم باز نمی کنند. مردم خودشان بهتر می دانند
روحش شاد
 
Post a Comment

 

 
 
 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home