Azad kooh آزاد کوه
 

 
about ECO_ADVENTURE & CLIMBING
 
 
   
 
Sunday, January 27, 2008
 

اسم آقای عباس جعفری رو شنیده بودم
وبلاگ آزاد کوهش رو هم دیده بودم
یه وبلاگ با عکسهای زیبا و ...
تا اینکه اومدن نشست روز جهانی کوهستان
یه متنی داشتن برای خواندن
از لطافت کوه سهند و گلها و عقابها شروع شد
شروع جالبی بود
و به خشونت کلاشینکف داران عقاب کش داشت به اتمام می رسید
خوب بود داشتم لذت می بردم
از این همه احساس
از این همه خوبی
از این همه حمایت از محیط زیست و طبیعت
نمیدونم یه هو چی شد
فکر کنم !!!
فکر هم کردم
بازم نفهمیدم یه هو چی شد
که لای گفته ها عباس و شنیده های خودم عرب سوسمار خور شنیدم .
داغ کردم !

http://www.shamoni.blogfa.com/

پورياي عزيز!


از این که فرد نکته بین و دقیقی به حرفهای من گوش داده خوشحالم. چرا كه خوب ميدانم اين روز ها همه چيز در اطراف ما بيشتر به تفنن مي گذرد تا دقت وواكنش .
قرار نیست نوشته های من فقط به گل و بلبل هایی بپردازد که متاسفانه امروزه همان باقي گلهایش رادارند از ریشه بیرون می کشند وبلبل هایش را هم با همان کلاشینکف های مذکور كشته اند و یا از سر اين باغ پرانده اند.
هيچ گاه بر سر آن نبوده ام كه تنها به توصيف اطرافم بپردازم . براي من طبيعت خالي از انسان ها به هيچ نمي ارزد بماند كه گاه براي فرارازانسان ! هاي اطرافم به خلوتي و كنجي و دنجي راه مي برم اما در همان كنج و دنج ها هم آدميان شريفي را مي شناسم كه دل تنهايي ام با آن هاست كه تازه مي شود بر بساط كوچك اما مهربانشان قند و چايشان را با من سهم كرده اند و لقمه اي از كماج شان شكانده ام. به حرف هايشان گوش داده ام با آن ها خنديده ام و غم هاشان سوزن به چشمانم آورده و باز گشته ام با كوله باري از اندوه پر . نه هيچگاه نخواسته ام نتوانسته ام كه توصيف گر صرف فضايي باشم كه به تعبير سهراب دل تنهايي مان را را در آن جا تازه كرده ايم! چرا كه در توصيف طبيعت اين سرزمين غول هايي همچون منوچهري و عنصري و فرخي وانوري به اندازه كافي سخن در داده اند كه تا اخر دنيا كافي است اما چه فایده از توصیف طبيعت اين سرزمين وقتی که نشسته باشی و ببینی که خاک وطنت را به توبره می برند ( من این رقم را به چشم خویش در جزیره خوب هرمز دیده ام) و تو به عنوان یکی از اهالی این سرزمین خاموش بمانی! نه توصيف طبيعت به كار من نمي ايد . اما در مورد مردمان اين سرزمين به لحاظ گرايشي كه به شناخت اين آب و خاك داشته ام مردم شناسي را بيشتر دوست داشته ام و به زمينه كاري كه دارم و رشته اي كه گاه آن را در مدارس گردشگري نيز به عنوان تجربياتي ميداني تدريس كرده ام مردم و جوامع ايلي و همچنين اعراب سرزمینم را تا حد توانم سعي كرده ام كه بشناسم مردماني كه دوستشان داشته ام با آنان زيسته ام . در شادي هايشان خنديده ام و با غم هايشان گريسته ام. قشقايي ها به عروسي هايشان خوانده اند مرا. بخت يارم بوده كه بختياري ها به درونشان راهم داده اند و كلاهم داده اند و در سوگ آخرين كلانتر ايل با غلام وبي بي بر سرگور جعفر قلي بابادي زانو زده ام در كردستان در ايلام در بلوچستان بزرگ.آنجا كه فقر قامت كشيده مردانش را نمي خماند در خراسان خودمان و درخوزستاني كه سالهايي از جواني ام را در درآنجا دويده ام آنهم باتفنگ! ميان نخل هاي حميديه بر سر جنازه بهترين فرزندان اين خاك دمي ايستاده ام و بر مادرانشان گريسته ام و ناگريز و ناگزير از مرگ سرگشته به هر سو دويده ام درحور و خور بوده ام و بعد ها با دوربينم وازمنظره ياب تنگش به دلتنگي هاي اعراب شادگان و خزعليه و خضريه وخوردق خيره شده ام بگذار دلتنگانه و دوستانه اعتراف كنم تلخ ترين ديدار ها را در همين عمر نيمه در خوزستان داشته ام سرزميني كه خرج تفريحات و عياشي خيلي ها را مي دهد و خود بر آب زندگي مي كند اما آب براي خوردن ندارد !. مي داني پوريا جان! در اهواز آب خوردن را گالني 200 تومان و در حوالي شادگان گاه تا 400 تومان مي بايستي خريد و تو اگر جاي من باشي كه آب شيرين و خنك سد گتوند را با لوله هايي قطور اززير پايت رد كرده باشند به شيخ نشين هايي كه آري در قديم سوسمار مي خورده اند و امروز رستوران هايشان سر شار از خرچنگ و قورباغه است كه يعني رستوران چيني وايتاليايي و سوشي ژاپني باز هم اينچنين از شنيدن واژه اعراب سوسمار خور سراسيمه مي شدي و يا به قول خودت داغ مي كردي !؟ اگر وقتي داشتي سري بزن به دبي در آنجا خانه اي هست نه به دلگشايي عمارت هايي كه ما در ميان باغ هايمان تا اواخر قاجار داشته ايم . اين تنها ساختماني است كه شيخ دوبي و اجدادش در آن اسكان داشته اند بر ديواراتاق هاي اين عمارت عكس هايي از 50 سال پيش اين سرزمين است .مشتي عرب پا برهنه كه در سايه سار كپر ها زندگي مي كرده اند و بیشترین درآمد مردانشان پاروزني و جاشويي براي بازرگانان ايراني بوده است ! مي بيني طنز قضيه را كه كار دنيا وارونه گشته است . مردان شيخ نشين ها آن روزگار جاشوي بازرگانان ايراني بوده اند كه خليج فارس را تا زنگبار در مي نورديده اند و به تعبير سعدي بزرگ ديباي چيني به روم مي برده اند و گلاب ايراني به سر انديب . به گمانم ديگر بايستي دانسته باشي مرادم از اعراب در آن مقال مردمان شريف عرب زبان سرزمينم نيست همانطور كه لابد مي داني خوزستان تنها جايگاه اعراب ايران نيست رد پاي ايرانيان عرب زبان را تا همين پشت ورامين مي تواني يافت هيچ آيا به بوالقيطاس رفته اي درست همين بيخ گوش پايتخت . اندازه كرده ام از اين جايي كه من نشسته ام درست تا اولين روستاي عرب نشين در جنوب شهر اين پايتخت بيرحم تنهاپنجاه و دو كيلومتر وهشتصد متر فاصله است پس غرض آن نيست كه پنداشته اي حتي ديدم كه خوانندگان مطلبت نيز اين را نيز پي برده اند كه زهر كلامم در آن مقال از كجا نشات گرفته است . حتمن مي داني كه شيخ نشينان آن سوي آب نام نقشه ها را با پول ديگر كرده اند خليج پارس را به درياي عرب تغيير مي خواهند و رئيس دولت و هيئت همراه ش درميان لبخند هايي تميز در دوحه به كنفرانس شان مي نشيند و دم بر نمي اوردند و هيچ كس نمي پرسد : مردك در اجلاسي که 5000 سال تاريخ ميهنت را اينچنين تحريف ميكنند از چه لبخند ميزني
از آن هايي كه نزديكترند بپرس كه كارتي را كه امسال براي تبريك اين سال هاي پر از اندوه و آلوده به رياكاري حاكمان اين سرزمين ساخته ام چه بوده است ؟ آن را برايت خواهم فرستاد تاتونيزببيني تلخندي از همان دخترعرب سرزمين خوزستانم را . خوزستاني كه با خون رفيقانم از دست همان اعراب باز پس گرفته شد تا در اولين فرصت سر دمداران اين خاك در نخستين وواجب ترين حركات انقلابي وسازندگي شان به تعمير چاههای نفت و پالايشگاههايش بپردازند و دو باره بازبساط :

بردن ها و بردن ها و بردن ها
و خوردن ها و خوردن ها و خوردن ها
و كشتي ها و كشتي ها و كشتي ها
و گشتي ها و گشتي ها و گشتي ها

براه شود تا باز هنوز ام سليمه چشمش به دستي باشد كه هر روز عصر از خور آلوده ماهي صيد كند تا اوباز چايش را با همان آب الوده بار كند. تا جاسم به جاي مدرسه ناچار هرروز گاوميششان را به چرا ببرد تا شعيب هر شب از درد و ورم پايش بنالد و صورت معصوم سلمه هزار هزار نقش نيش پشه هاي تالابي به خويش داشته باشد و اين بشود روزگار آن اعرابي كه تو نمي شناسيشان ودر" هيچ و پوچ " ت دل نگران سوسمار خوردنشان باشي! بگذار خبرت كنم كه اگر سرريز شدن فاضلاب پتروشيمي به خور شادگان ادامه يابد ديگر ماهي كه هيچ . سوسمار و ملخي حتی زنده نخواهد ماند . آن وقت خواهي دانست كه چرا مردمان آن خاك خوب براي بيگاري تن به همان شيخ نشين ها مي كشانند تا شايد بتوانند لقمه ناني براي ام سليمه و جاسم و سميه هایشان ببرند. آري دوست ناديده من ! مي شود ساده گذشت و دلخوش بود به "هيچ وپوچ" انگاشتن همه چيز! ساده است اين طور نيست !؟!.

مرد را گفتم :
زندگي زيباست
گفت آري . اما من زنم مرده . جوانم رفته اجباري !


با دوستي
عباث !




پي نوشت : اين يادداشت را نه به جواب كه به گفت و شنودي با دوستي ناديده به بهانه مقاله اي از اين قلم مندرج درروز نامه همشهر ي و همچنين مندرج در شماره آخر مجله كانون شكار نوشته ام .

دو شعر مندرج در متن را هر چه كردم يادم نيامد كه از كجا خوانده ام و از كيست! اين هم از نشانه هاي رسيدن ايام كهولت و پيري ما !

http://commenting.blogfa.com/?blogid=shamoni&postid=33&timezone=12642

Comments:
استاد! من هم وقتي نوشته شما رو تو مجله شكار خوندم، از اين قسمتش يه خورده ناراحت شدم. خيلي از چيزايي كه ما مي‌خوريم، خيلي از كارايي كه ما مي‌كنيم هم به نظر خيليا تو دنيا وحشتناك مياد. خودمو گذاشتم جاي يه ايروني كه يه خارجي داره توي يه سخنراني راجع بهش ميگه:‌"اين ايراني‌هاي بي‌فرهنگ، اين ايراني‌هايي كه كله و پاچه و چشم و .... گوسفند مي‌خورن... دختراشونو كنج خونه زندوني مي‌كنن و بعد هم تو سن كم شوهرشون مي‌دن، ايراني‌هايي كه با دست تو سفره‌ها حمله مي‌برن، ايراني‌هايي كه....." بعد دردم اومد از اين تصوير. خيلي ناراحت شدم كه يه خارجي راجع به من اينطوري حرف بزنه. چرا من بايد بهاي كاراي درست يا نادرستي كه اجدادم كردن رو پس بدم؟ اونوقت خودمو گذاشتم جاي عربه، ديدم پس كار خوبي نيست كه راجع بهش اينطوري حرف بزنم. هرچند دل منم مثل شما براي خيلي چيزا كه توسط اعراب يا غير اونا چپاول شده مي‌سوزه، اما اين دليل نميشه كه غيرمنصفانه به قضيه نگاه كنم.
ممنون
 
سلام استاد
البته قبلا خوانده بودم آنچه را كه پوريا در وبلاگش گفته بود اما كامنتي نگذاشتم.ليك اين نوشته ي شما بهانه اي شد. قدر مسلم اگر عنواني و لقب خاصي براي طيف خاصي بكار برده مي شود منظور تمامي مردمان آن سرزمين نيستند مثل آمريكاي جنايتكار كه اين روزها لقلقه ي زبانهاست و يا اطلاقي كه به روحانيت از خوب وبد ميشود كه هر كدام حاكمان را منظور است نه تمامي آنها و بالتبع عرب سوسمار خور بايد حاكمان اين جماعت باشد كه كنون بر اريكه ي قدرت نشسته اند و هر تحقيري كه بتوانند بر ما روا مي دارند بسان آنزمان كه چون قدرت داشتند دويست سال اين كشور را اشغال و هر جنايتي توانستند مرتكب شدند و هيچ رحم به ناموس اين ديار نكردند و نزديكتر آييم همين جنگ هشت ساله كه تحميليمان كردند و هر جنايت خواستند كردند و گرنه همه مي دانيم كه در ميان امريكائيان و عراقيان و عربان
ملت آنها هم بسان ما مظلومند
فعلا كه از صدقه سري اربابان اين ملك چنان حقير شده ايم كه هر كس به گونه اي مارا مي نوازد گفته اند كه آب كه سر بالا رود غورباقه ابو عطا مي خواند
و آخرالامر گذشته از توضيحاتتان مطلب بسيار زيبايي بود و ارزش چند بار خواندن براي من داشت قلمتان مستدام
اردتمند فرشيد
 
قورباغه را در متن بالااصلاح مي كنم به قول شما انگار اين هم از عوارض كهولت و پيريس= ما هم هست اما شما كه ماشالله هزار ماشالهه....بگرديم يه تخته گير بياريم فعلا
ارادتمند فرشيد
 
salam abase aziz
baz sohbat az vatan kadi o hezar goosheh delam khon shod, ke bood o faghat az sare nachari khamooshe.
age on dostane aziz inja bodand va har jaee ke khodeshon ro moarefi mikardan va migoftan ke az iran hastan baghie bahashon arazi harf mizadan kami aroom tar mishod. age ba ghatar airline parvaz kone az balaye khalije fars o roye monitore lanatishon esme khalije arab ro bebine aroom tar mishe, age bedone koja bodeh va arab ha koja bodand? age bedone chi be rooze mamlekate ma, ketabkhane haye ma, asare ma....avordan baz ham kami aroom tar mishe.
abas delam hesabi in roozha pore az hame on chizi ke be roozemon avordan, az khodi begir o az oni ke be poshtibanie baz ham khodi ha kard har anche delesh mikhast toye mamlekatemon......kheyli delam pore abas
 
درود استاد
نمی دونم این روزا چرا تو جامعه ما مد شده همه ژست روشنفکری می گیرن، همه دلشون واسه عربا می سوزه واسه عراقیا، واسه فلسطینیا، همه دیگه یاد گرفتن بگن ملت ها جدا از دولت ها هستند اما نمی دوننداین نه یک حسن، بلکه بزرگتیرن ضعف هر امتیه که با دولتش همخوانی نداره از طرفی تا خودمون تو این منجلاب هستیم حق دلسوزی واسه دیگران نداریم
چراقی که به خانه رواست به مسجد حرام است.
دیگه تو این وانفسای غارت و چپاول ایران همینمون مونده غم شخصیت از دست رفته اعراب رو بخوریم. نمی دونم چرا کسی غم کودکان سر چهار راههای تهران را نمی خورد که این شبهای سرد را تا صبح می میرند و می میرندو زنده می شوند اما دریغ که سالهاست مرده اند
 
راستش عباس جان از من بپرسي فحش خيلي چيز خوبي ست ! ... آ ي ي خنك مي شود اين دل آدم گاهي با فحش دادن! ... بخصوص آنجا كه كاري از دستش بر نمي آيد! ... بقول بي‍‍ژن : "وقتي حرصت ميگيرد و كاري نمي تواني بكني خب فحش بده! .. به هر كه شد! .. به صغير و كبير و زمين و زمان! ... فحش بده! ... دستت اگر به جايي نمي رسد ، زبانت كه به همه جا مي رسد!" .... تازه ! روانشناسها كشف كرده اند كه تاثير پيشگيرانه هم دارد! .. فحش دادن ملايم ترين شكل پرخاشجويي ست! .. اگر از آن استفاده نكني ممكن است آنقدر طاقتت طاق شود ، كه بايد خودت ، يا يك جايي را به آتش بكشي تا آرام شوي! .... اصلا اين بايد در اعلاميه ي حقوق بشر گنجانده شود! مثلا بنويسند: بخش فلان .. اصل فلان: حق فحش دادن! .... تازه در آن صورت ما ايرانيان بايد جزو دارندگان حق وتو باشيم آنجا! .. آخر هيچ ملتي پيدا نمي شود كه اين همه كلاه سرش رفته باشد به دست ديگران و به دست خودش! ........ غلام حسين ساعدي يك داستاني دارد به اسم "دنديل" . دنديل اسم محله اي بوده در حلبي آبادهاي جنوب تهران آن موقع( سالهاي چهل) . چيزي مثل شهر نوي فقير فقرا. قصه راجع به دختر زيبايست كه پدر گدا و خل وضعش او را به دنديل مي برد تا به يكي خانه ها بفروشد .... خانم هاي خانه هاي دنديل به عمرشان همچين دختر خوشگلي توي دنديل نديده اند... دندان تيز مي كنند تا برايش مشتري خوب و پول خرج كني دست و پا كنند. پاسباني كه آن دور و برها مي پلكد ، به آنها نشاني پادگاني را مي دهد كه يك استوار آمريكايي اخيرا براي تعليم سربازان ايراني به آنجا آمده . مي گويد اگر او عكس اين دخترك را ببيند حتما مي آيد. مي روند و با هزار زحمت از شهر يك عكاس دوره گرد مي آورند تا عكس دختر را بگيرد. كوچه هاي كثيف و جوي هاي پر از لاي و لجن محله را هم آب و جارو مي كنند و مي دهند سر توي كوچه ها زنبوري روشن كنند. براي استوار خارجي سفره ي شامي با اطعمه و اشربه اي كه دنديل به عمرش نديده پهن مي كنند .. خلاصه طرف را با عزت و احترام و سلام صلوات مي فرستند سر وقت دختر. صبح كه مي شود ، يارو كتش را مي اندازد دوشش و بي آنكه پولي داده باشد ، از خانه بيرون مي آيد ، توي جوي وسط كوچه مي شاشد و سوت زنان مي رود به طرف پادگان .... اهالي دنديل ، توي ميدان و روي پشت بامها رفتنش را نگاه مي كنند... بي آن كه كسي جرات كند چيزي بگويد! ......... فقط وقتي دور مي شود زنها فحش مي دهند و بچه ها شروع مي كنند به هو كردن مشتري خارجي!! ........... اينقدر از اين كلاه ها سر مان رفته كه نگو! .. طرف را با سلام صلوات آورده ايم و سوارش كرديم بر خودمان و شده "حجت الاسلام سوار بر مسلمين" ! ....... اينهم روزگار مملكتي ست كه راكبش آن است و مركوبش اين! ........" آبادي ميخانه ز ويراني ماست" قربانت گردم
 
راستي داريم به ايام با شكوه يكي ديگر از آن خريت هاي تاريخي مان نزديك مي شويم! ... آنقدر از اين خريت ها كرديم كه حسابش از دست مان در مي رود! .. براي همين هي يادآوريش بايد بكنند براي مان! .. خدا پدرشان را بيامرزد

با دوستي - سيزيف
 
عباس عزيز،
بگذار خاطره تلخي را برات تعريف كنم. روز عيد غدير خم بود كه براي استفاده از تعطيلي و ديدن دوستان به منزل اونا رفتم تا براي يك روز هم كه شده از دست كتا ب و درس راحت باشم و از تعطيلي استفاده كنم. دوستم خانمي است تحصيل كرده و خيلي آلامد كه يك دختر 27 ساله هم داره . عصر كه شد دخترش با ماشين مدل بالا و سر و وضع خيلي شيكي آمد دنبال ما كه بريم بيرون. گفتم : كجا؟
گفت: " مي خوام برم 7 تا سيد پيدا كنم و سينه اشون را ببوسيم"ديوانه شدم. ما چنين ملتي هستيم. آخه مرد حسابي نگاهي به تاريخمان بكن، ما اسكندر را پيغمبر كرديم و امروز داريم از طرفي فحش آخوند مي ديم و از طرفي دنبال سيد مي گرديم كه سينه اش را ببوسيم.
رها كن مرد. رها كن.
 
عباس عزیز

شعر اول از مهدی اخوان است با کمی دخل و تصرف

سوم برادران سوشیانت چنین می گوید

و صیادان دریابارهای دور و
بردنها و بردنها و بردنها
و کشتی و کشتی و کشتی ها و گزمه و ها و گشتی ها
(قصه شهر سنگستان)

اما در مورد مطلبتون هم او می گوید

نزد قومی که ذرات شرف در خانه خونشان
کرده جا را بهر هر چیز دگر حتی برای آدمیت تنگ
خنده دارد از نیاکان سخن گفتن که من گفتم
 
This comment has been removed by the author.
 
This comment has been removed by the author.
 
Я не уверен, где вы получаете вашу информацию, но хорошая тема. Я должен потратить некоторое время на изучение более или понимания больше. Спасибо за замечательную информацию я искал эту информацию для моей миссии. Желаем Вам удачи!
 
Post a Comment

 

 
 
 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home