Azad kooh آزاد کوه
 

 
about ECO_ADVENTURE & CLIMBING
 
 
   
 
Monday, January 21, 2008
 
از پنجه اش باران مي باريد ! ...
حاج قربان سليماني آخرين بازمانده بخشي ها ي شمال خراسان پاي از اين منزل خاكي كشاند و ....رفت .
دوستي نقل مي كرد كه در حاشيه خيابان شانزه ليزه او راديدم كه نشسته بود شيطنت كردم و پرسيدم حاج قربان پاريس را چگونه مي بيني سري تكان داد و گفت :

- اينجه يم خوبه ! اما الان در علي آباد( قوچان ) ما افتو متابه و باد دولخ مكنه كه بيا و ببين مو اونجه رخوشتر درم !(*)

می گفت* که هر بار لب بالکن می نشینم و می نوازم ،گنجشکی می آید و روی دسته ی سازم می نشیند ، من که می نوازم او هم می خواند و وقتی از ساز زدن باز می ایستم ، گنجشک خاموش می شود و نگاهم می کند که: بنواز !

عباث!
--------------------------------------------------------------

(*) الان دارد آفتاب مي تابد و باد – دود لاخ - غوغا ميكند كه بيا و ببين من آنجا را خوشتر دارم .
*www.aavang.ir/weblog/2006/01/posts_30.html
Comments:
از تذكر جنابعالي سپاسگزارم ، اصلاح شد .
لازم به توضيح است مورد مذكور به دليل استفاده و كپي پيست عكس به ظاهر دماوند! كه در وبلاگ سلطان كوهستان درج شده بود پيش آمد .
 
Post a Comment

 

 
 
 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home