دلمان به عاشورایی خوش است که دیگر هیج چیزی از پیام حسین در آن نمانده است. جز پوست. جز نذری و ناهار ظهر عاشورا. جز دسته های رنگارنگ خودنمایی. جز روضه خوانی بی خون. جز مداحی های پوچ. اوف بر این شیعیان که زنجیر می زنند و قمه بر می دارند و کلام حقی نمی توانند گفت و سوالی نمی توانند کرد و حقی را پاس نمی توانند داشت و هر غلطی را توجیه می توانند کرد. عاشورای امسال روز شرمندگی بود. آن زیارتنامه خوانی به چه کار می آیدت که لعنت می خوانی بر هر که حسین را کشت و یا شنید که کشته شده و راضی بود
وقتی خودت یا چنانی که از دنیا بی خبری و نمی دانی جوان کشی راه انداخته اند و یا می شنوی که جوانی کشته شد به جور و ساکت و راضی می مانی؟ تو چه می دانی شام غریبان چیست اگر شام غریبانه خانه ابراهیم را ندانی؟ خانه زهرا را ندانی؟ یا اصلا قصه را ندانی؟ http://sibestaan.malakut.org/archives/2008/01/post_623.shtml