می بینی مراد زنگ تفریحی است در میان خلوت و حاموشی کلاته از راه رسیدن غریبه هایی که نگاهشان و سوالشان خنده دار تر از قیافه هایشان است لب به چای مان نزدند که ابتان شور است و چای تان لب شور مردک بی تامل چای را پس زد و به قمقمه ابش دست برد لابد آب انها شیرین تر از آب چشمه ماست! شنیده ام که آبشان را از دکان می خرند گران هم می خرند ادم اگر بخواهد از بابت آب خوردنش هر روز این همه پول به دکان دار بدهد پس کجا می ماند برای خرج عمل پای رمضان و خرج تحصیل آمنه و میلاد در شهر؟ کجا می ماند پول برای کرایه اتاقی که رمضان لنگ برای سه سر فرزندش که در شهر کلاس می روند تازه پول خورد و خوراکشان (گیرم همان بخور و نمیر ) بنازم به همین چشمه کلاته جانمان!مگر نه مراد ؟.امدند هول هولکی سربالایی تا سر کوه رفتند و سوار ماشینشان شدند و گاز دادند و ....رفتند خاکشان تا دور دست ها پیدا بود برویم مراد بزغاله ها پا کشیدند سمت خرمن . برویم !
عباث !