Azad kooh آزاد کوه
 

 
about ECO_ADVENTURE & CLIMBING
 
 
   
 
Wednesday, December 14, 2005
 

jalil katibei.
Photo by Abbas Jafari
Comments:
آقای جعفری چه کار خوبی میکنید برای گم شدن و اینکه کسی سراغ اون کامنت در مورد شخصیت واقعی و بیوگرافی حقیقی شما درکامنتینگ موضوع قبلی شما با عنوان ماه ماه ماه نره مرتب وبلاگتون رو آپ دیت کنید آقا خدا قوت!!!!شما که اغلب دیر به دیر وبلاگتونو آپ دیت میکردید چه اتفاقی افتاده که اینچنین به تکاپو افتادید؟؟؟
 
و جالب تر اینکه شماها چه زود زود میخونین و کامنت میزارین !!
 
سلام
نویسنده بی نام و نشان که گمان می کنم همان کامنت گذارنده بی نام و نشان در کوهنوشت نیز باشید قسمتی از پاسختان را در کامنتینگ کوهنوشت دادم و اکنون که بحث رو به اینجا کشانده اید و نیز گمان می کنم کامنت دومتان خطاب به بنده است باید عرض کنم که من دوره تندخوانی مطالب آزادکوه رو گذراندم! و لازم نمی دونم به کسی در رابطه با کارها و نوشته هایی که در جامعه مجازی می نویسم جواب پس بدم. حدس و گانهایی میزنم که چه کسی می توانید باشید پس به همین جهت سکوت اختیار می کنم و منتظر میل شما هستم. امید وارم که از بردن نام خودواهمه ای نداشته باشید
با دوستی
 
در کامنت من و در خط 7 کله گمان صحیح می باشد
 
مش عباث از آشنائی مجدد با جنابعالی بسیییییییییییییییار خوشحالم آقا فرشید بیایند و به کلام شیرن خود این بیوگرافی را مزین کند
 
baba vel konid in ABAS e bichare ro, gir dadid ha
 
سلام،
يك كاريكاتور در ذهن دارم كه چون كاريكاتوريست نيستم همينطور اونجا مونده. پس محتواش رو ميگم:
يه آدم قد كوتاهي تو رديف آدما ميگرده و سر قد بلندا رو با يك قيچي بزرگ ميزنه. تعداد قد بلندا زياده براي همين از اونهايي كه از همه بلندترن شروع ميكنه. از اونجا كه دستش به اون ارتفاع هم نميرسه رو دوش بعضي كه از خودش كوتاه ترند مي ايسته.
 
میشود تماشا کرد صفحه به صفحه این جعبه جادو را و سکوت کرد و ...گذشت . میشود در پاسخ به دوستی ندیده سکوت کرد ناشنیده گرفت آنچه را که او با رنگ و رگ افروخته از پشت تلفن نثارت کرد . می توان فراموش کرد آنچه را به غیض یا به طعنه و از سر نارفیقی بر پایین مطلبت نوشته اند.
جسارت بنده رو بابت استفاده از این مطلب ببخشید. موفق باشید
 
من دوست ندارم وقتی زندگی فردی را در رابطه با خانمها به نقش می کشند چون رنگ و روی خاله زنکی به خود میگیرد اما جالب اینجاست که عباس همین استفاده ابزاری را از دوستان مذکر خود می کند چون الان با خانم صادق ازدواج کرده خیلی مسئله نساء نمود می کند ولی برای او مرد و زن ندارد اعتدال را رعایت می کند، پیرو کامنتهای قبلی آری او هم چپ شدید بوده و هم حزب اللهی اصیل، پس برای او چپ و راست هم ندراد، مهم نان خوردن است آن هم به نرخ روز، پس بخور هر که نمی تواند و به اندازه تو عرضه ندارد گوشه ائی بنشیند و دم برنیاورد

آری آقای رامین شجاعی قد کوتاه دست به قیچی کسی نیست جز عباث جعفری
 
سلام نظاره گر،
البته برداشت شما محترم است. اما از آنچه اين روزها مي بينيم بنظر مي رسد اين آقاي جعفري است که بايد مواظب سر خود باشد.
 
عباث جان چه هیزم تری به این جماعت فروخته ای که اینچنین در آتش کینه و بخل میسوزند؟ البته میدانی که متاسفانه جامعه ما به شدت بیمار است و فراوان از این (آزاد) نما ها
 
متاسفانه همیشه توی مملکت ما یه سری شعبان بی مخ همیشه افتاده اند جلو و اکثریت خاموشی که اتفاقا خوب هم می فهمند ساکت نشسته اند کنار تا که مبادا گربه ساخشون نزنه... عباس جون این رو گفتم که مبادا فکر کنی همه کسانی که ونوشته هات رو می خونن همین هایی هستن که این چرت و پرت های یه من یه غاز رو می نویسن، نوشته هات برای خیلی مظهر قنات توی دل کویر تفت زده است و توی این فضای مسموم جایی برای نفس کشیدن... خب همین دیگه... دوستت دارم و شاد باشی همیشه
 
پيشنهادي براي اعتراض به اين وضعيت را در وبلاگ ما بخوانيد
http://mehrclup.blogspot.com
 
این خیلی خوبه که از رفیقتان دلجویی میکنید من شما رو شخصا تحسین میکنم .عباس بر عکس اون قیافه همیشه حق به جانبش و با اعتماد به نفسش بسیار شکننده و عصبی هست و همینطور ترحم برانگیز .بله با این ترحم و دلجوییها به عباس خیلی کمک میکنید شما دوستان باید شارژش کنید تا بتونه سفر خوبی در ژانویه داشته باشه و خوش بگذرونه و عکسای خوبی براتون بگیره ادامه بدید به ترحم و دلسوزیتان
 
با شما هستم مری طیری اولا اگر تو خودت عاجز و ناتوانی بحثی است جداگانه لطفا جمع نبند تو اگر تهرونی بودی پیتزا خور و آسفالت نورد نبودی .در ضمن تو اگر پیرو ومرید یه شهرستونی دهاتهای مشهد که خودشو به تهرونیها با قمپزهای الکی روشنفکرانه زورچپان کرده هستی خودتو قاطیه بچه های تهرون نکن
 
با سلام خدمت همه شما. چه آنهاي كه دوست هستند و تحسين مي كنند و چه آنهاي كه دشمن هستند و فحش مي دهند. نام من حسين حكيمي است 47 ساله و اهل سمنان هستم. ولي در هال حاضر ساكن تهران مي باشم. اميدوارم كه وارد بحث تهراني و شهرستاني نشده باشم.
من آقاي ( نمي دانم چگونه ايشان را صدا كنم: عباس، عباث ، مش قاسم ، يا .....) بگذريم. من اقا عباث را در مراسم بزرگداشت شاملو ملاقات كردهام . به نظر بسيار فعال مي آمد و مرتب با همه به نوعي خش و بش مي كرد. از آن مجالسي كه در خيابان مي استيم تا خبرمان كنند كه به داخل ساختمان برويم و مردم گروه هاي كوچك 4
نفري تشكيل مي دهند. در اين زمان بود كه من به طور اتفاقي ايشان را ديدم . اين ملاقات حدود كمتر از 10 دقيقه طول كشيد و ايشان از آشناي خود با آقاي شاملو صحبت كرد و خوب به ياد دارم كه گفت: من از دوران فعاليت هاي دانشجوي آقاي شاملو را مي شناسم و در جمع آوري اطلاعات براي كتاب كوچه با ايشان همكاري نزديك داشته ام . و كارت خود را به آن جمع كوچك داد و ديگر هرگز ايشان را نديدهان و هيچ مكاتبه يا تلفني هم با ايشان نداشتم و گاهي براي ديدن عكس ها به سايت ايشان كه آدرسش روي كارت بود سري مي زدم تا چند روز پيش كه آن كامنت كذائي را خواندم. از اينچنين نامه هاي كه براي تخريب شخصيت ديگران نوشته مي شود جاي تعجب نيست ولي از ديدن كامنتي كه مي گفت ايشان قبلا پاسدار بوده و حتي ديپلم هم ندارد بسيار متعجب شدم و حتي كمي هم دمغ شدم. به خودم گفتم كه خيلي از ما آقايان براي خانمها خالي بندي مي كنيم كه خوب هدف هم مشخص است ولي من به اندازه 3 برابر ايشان ريش و سبيل داشتم و دليلي نمي بينم كه ايشان كه حتي ديپلم هم ندارد براي من كه عابر پياده اي بيش نيستم خالي ببندد. و خلاصه دروغگوي كار بدي است.
حسين حكيمي
 
عباس
خوشحالم كه شنيدن يه خبر ؛ اونم خبر حمل مشعل المپيك توسط تو ؛ ( حالا چه انجام بشه يا نه ) باعث شده كه همه اونهايي كه يه عمري حقارتهاشونو بغض كرده بودن تو گلوشو و عرضه نداشتن حرف بزنن بالاخره يه جايي پيدا كردن تا راست و دروغ و خيالبافيهاي خودشونو سرهم كنن و يه جايي تو صورت بقيه استفراغ كنن . شنيدن اين حرفهاي خاله زنكي ؛ اونم از زبون بعضي ها كه اسمشونو مرد گذاشتن توي اين سرزمين چيز تازه اي نيست . فقط دلم به حال كوه ميسوزه كه قراره عوض يه جاي خلوت و پاك ؛ چراگاه آدمهايي باشه كه ....
بگذريم . بهر حال عباس ؛ ميدونم كه از گفته ها و نوشته هاي اين حضرات كك ات نمي گزه . اينا هم از اينهمه صبوري توئه كه يه جاييشون ميسوزه . اونايي كه مردن و يه چيزايي يه جاي بدنشون دارن ؛ مرد و مردونه تو صورت آدم واميستن و حرفشون رو ميزنن . قايم نميشن پشت پرده و شجره نامه خانوادگي شونو به اسم يكي ديگه جا بزنن . من كه ميشناسمش ؛ تو هم كه ميشناسيش و احتمالا خيلي هاي ديگه هم كه حالا به هر بهانه اين روزها راهشون افتاده به اينجا هم ميشناسنش . پس بي خيال . وق وق سگ چيزي از زيبايي ماه رو كم نميكنه . حداقل اين بنده خدا نكرده بره يه كمي قصه رو درست بچينه كه يه كمي باور پذير هم به نظر بياد .يه طوري حرف زده انگار تو يه كارايي باهاش كردي ! توي اين شهر ؛ آدم كوتوله فراوونه . بي خيال . هميشه شاد و خوش باشي . يه شلوار كوه هم بگير ؛ از همونهايي كه جووني هات ميپوشيدي . خوبي اون شلوارك هاي كوه اين بود كه پاچه نداشت و سگها نميتونستن پاچه آدم رو بگيرن . هر چند ميدونم با مرام تو ؛ گوشت پاهاتم ميدي اين سگها بخورن شايد يه كمي از گرسنگي شون كم شه . خوش باشي هميشه
 
Post a Comment

 

 
 
 
  This page is powered by Blogger, the easy way to update your web site.  

Home