اندر احوالات استاد جبال" عباس جعفري كوه السلطان" نقل است كه عباس خان ملقب به كوه السلطان روزي در بازار دستفروشان كتاب ميرفت ناگاه چشمش به كتابي به خط اجنبي افتاد كه مردي روي جلد آن جبال نوردي ميكرد پس چون از اين فتوقراف خوشش آمد آنرا با چند كتاب و چند قران ته مانده جيب تاخت زد و به سرعت از محل گريخت وچنان شيفته آن كتاب شد كه همي جلدي ساخت و عزيزش داشت و همه جا آنرا با خود ميبرد و نقل است كه در مكتب خانه ملا تعليم مثنوي مينمود و وي يواشكي اين كتاب باز نمودي و مشق جبال مكرد،به گونه اي كه مكتب خانه و همسايگان از وي به ستوه آمدند از آنجا كه مدام ديوارها بالا مي رفت و روي لبه آن گام ميداشت وبر بام تمام خانه هاپارچه اي به نشان فتح همي نصب نمودي و با آنكه مدام ابوي وي گوشش را پيچاندي تاديب نشد و در اين كار مداومت نمود تا اينكه روزي پدر وي او را به جبال ميبرد و مي گويد حال هر چه خواهي زين جا بالا برو به قصد آنكه خسته شود و دست بر دارد اما گويند آنقدر بالا رفت و رفت و در اين كار ممارست نمود تا شد استاد مسلم جبال نوردي،يخ نوردي و غيره و در اين بين دستي هم در ملعبه بيل گيتس برد و شروع كرد به نگارش افكار در لوحنوشت و يك نام بر خود گذارد عباث نامي و چون مريدان وي را گفتند اين چه نام است گفت از براي فروتني واينكه شناسايي نشوم و رعيت نداند اين عباث همان عباس است و عظيم نيك مينوشت .گويند چند سال قبل كه براي بحث جبال به ديار اجنبيه شده بود از قضا كاتب كتاب را مي يابد و بسيار مسرور ميشود و خاطرات خود نقل ميكند و ميدهد ان كتاب به توشيح آلن ميرسد و چون در مي يابد كه آنكتاب را انجيل جبال دانند در حرمت آن اهتمام زياد ميكند و يك فتو قراف از خود و الن ميگيرد و آن را نصب العين لوحنوشت خود ميكند.امير بهرامي لوحنويس ناگفته هاي اورست در لوحنوشت خود نقل كرده است كه وي قرار است با يكي از فاتحين اورست تزويج نمايد مبارك است انشالله