همگان رفته بودند تا که بخوابند . آتش دیگر زبانه ای نداشت و برای خودش در لای سنگ و خاکستر سرخ سرخ بود و ماه هنوز از پشت کوه تن بالا نکشانیده بود دست هایش را به دور زانوانش حلقه کرده بود و به آسمان می نگریست . . این چه ستاره ایست . ؟ گفتم :
شعرای یمانی و خواندم
.
ستاره آی ستاره
.
هرکی مث تو باشه سرش بالای داره
............ خندید و گفت : این یعنی چه !؟
.سازت کجاست
گل محمد؟ نفسی از سینه بیرون داد وقامت راست کرد باد دررخت و مویش اوفتاد و در تاریکنای شب گم شد و لختی بعد باز آمد و با سازش بر کناره آتش نشسته شد . پنچه بر سیم ساز نهاد گردن به یک سو خماند و چشم همان چشم هایی که به جایی خیره نبود در تاریکنای شب
زردکوه بر هم نهاد و صدا بر نسیم یله داد و خواند .
ابر اگر از قبله آید زود باران میشود
شاه اگر عادل نباشد ملک ویران می شود
یله کن گل محمد! خلوت شب بر هم میاشوب . این شو باد و این ستاره به گند سیاست میالای . نغمه دیگر کن!
سکوتی افتاد . شهابی غوش کشید و از آسمان افتاد . نگاهش کردم به دور دست هامی نگریست به دور دست های یاد و خیال لابد . نگاهش کردم اما اوچشم بر بسته بود با چشمانی باز آسمان را کاوید و نفس فرو داد و پس تن بر ساز خماند و خواند :
اگر یار مرا دیدی به خلوتبگو ای بی وفای بی مروتگریبانی که از دست تو چاکستنخواهم دوخت تا روز قیامت سیردون بختیاری عباث!