از مادران چه بگويم که مي زايند براي مردن! مادرش قبل از بارداري حسن در خواب ديده بود بچه اي را از بالاي کوه به آغوشش پرتاب کرده اند و او پس از 39 سال در ديواره اي بلند علم کوه جهان ما را ترک کرد و اينک چند روز است که از آن ارتفاع بالاي 3000 متري حاضر نيست پايين بيايد! به همراهان قبلي علم کوه ش گفته بوده است دوست دارد در علم بماند يک هفته است همان جاست! و اينک گلگميش وار بر دوشش مي کشند از يال هاي علم کوه به پايين مي آورندش و اما مرگش را نمي توانيم باور کنيم! نه ما مرگ هيچ عزيزي را که در راه آرمانش مي رود نمي توانيم باور کنيم! او تنها و غريبانه در کنار دو همراهش جهان ما را ترک کرده است در آن بالاي بالا! هم چنين کرده است پيوند مرگ و جاودانگي حديث زندگي اين بي رياي - سخت کوش و سخت گير اما صميمي -مهربان و جدي است.
و اما ما روزهاست بر گرد خانه اش و کتاب فروشي اش که همه مي دانند نماد فکر و فرهنگ جامعه قزويني است چون گردنبندي حلقه زده ايم تا بيايد و حال که خود با پاي خودش نمي آيد با کالبدش براي هميشه وداع کنيم و اما مکرر کنيم پيوند مرگ با جاودانگي را!