.............. فراخناي روياهاي نيمه شب در تنگناي کيسه خواب نمي گنجد . پس دستي به گشايش و ديدار ستاره باران شب شهريور که چه کند و سرد بر زمين و زمان مي گذرد .رويا ها از پي يکديگر مي آيند و مي درخشند و مي گذرند همان رويا هاي هميشگي که مختص زمان و مکان خاصي نيستند و هر جا که فرصت بيابند گريبانت را مي گيرند و چه جايي بهتر از اين بلندي هاي برف پوش خالي از آدم ها و حقيقت ها !!آن جا که حقيقت تلخ هلهله مي کند خلوتستاني از اين دست غنيمتي است براي شيرجه در اعماق رويا ها!
کوه .کوه است هر جا که مي خواهد باشد .خلج . امامزاده ابراهيم . دماوند . هيمالايا . قره قروم اين جا و هر جايي ديگر که فراتر از مغاک و دره ها باشد فراخ ناي بلند اين کوه هارا فرقي نيست . همه جا زاويه خلوتي است از براي مرور رويا ها ي فردي .پناه سنگ کوه مجال اندکي است براي دست يافتن به آنچه در واقعيت دست نيافتني است . آنچه در حاشيه مانده است . ...
يک شنبه ۲۸ شهريور ۷۲
ساعت۳۰/ ۲ صبح است !وقت بيداري ! اين را ئولين ميگويد . دخترک سويئسي عضو تيم . اما من که خواب نبودم !!چراغ رو به راه ميشود و در زير صخره اي در حاشيه مورن هاي يخچالي زندگي دو باره به جريان مي افتد و گرماي چاي به گرماي کيسه خواب ها مي چربد و دمي بعد براه مي افتيم رو به بلندي ها و پشت به دره ها در تاريکي .و بهمن بزرگي در خواب سرد خويش بر سينه کوه لميده است و ما که پاورچين مي گذريم تا خوابش را شانه به شانه نکنيم !!
تنگ بلور شب ميشکند و شير صبح بر گلوي کوهستان آرام سرازير ميشود دره هاي شير ي به راه شيري طعنه ميزنند و ما به هر دو !و اينک صبح از پشت هزار قله سرک مي کشد .
اما کو هنوز تا آفتاب . کو هنوز تا قله کو هنوز تا هنوز ! هنوز در هزار لاي دره ها سرگردانيم و آن بالا ها نوک قله ها فقط به آفتاب تن مي مالند بي خبر از تن لرزه هاي ما در سايه هاي سرد و آبي صبح .به يادم مي افتـــــــــــد :
: آن کــــــــــــــــه در قله هاست طلوع را زود تـــــــر و غروب را دير تر مي بيند »
برشي از :
صعود تا مرز آفتاب
سفر نامه کو ه هاي قره قروم پاکستان ۱۹۹۳
عباس جعفري
photo:a. jafari