کاشانه ما رفت به تاراج .غمان خیز ! پکی میزند به چپقش و دود آن را فوت میکند درست توی صورتم و میگوید:
شهری هستی تو و آمخته به دود . دود نفت نفتی که از زیر ما می برید و فرش میشود زیر کونتان کنار آب چالوس و کیف می کنید با کباب و ربابتان! و به ریش ما می خندید
گیرم چند روز دیگر هم این نفت و پولش بساطتان را چرخانید ! بعدش چه می کنید نگاه کن به خوزستان ببین اگر این جماعت بد بهت! خدازده ایلاتی نبود کدامتان عرضه داشتید دو کیلو گوشت پروار ببندید ! این روزگار وفا نداره از ما که گذشت . ما که آفتاب لب بامیم و همین روز هاست که ور بپریم با این چار تا مال بادی هم این چار صباح مانده را سر می کنیم اما بدا به روزگار تو و بچه هات !
اگه رفتی شهراز قول من به اونایی که تو اون ساختمونای شیشه ای نشستن بگو این دنیا با سلیمونش وفا نکرد .! سربالایی
گدار چلو را بالا می کشم . ان پایین
کارون بر خود می غلطد و در دور دست ها خری سکوت سبز علفزار را بیخیالانه میچرد !
شیمباراردیبهشت 85
عباث!