از چشمه ساري كه ديريست آبي فوران نمي كند همين دو قطره مرا كافيست ما به جرعه اي سيراب مي شويم كام خشك ما بسان همان چشمه سار ديريست كه آب را فراموش كرده هر چه هم بنويشيم شورابي است كه تشنه تر ميكند چشم انتظارم كه كي برگ زرد كه به سختي به ساقه آويزان است فرو افتد. تنوران حريص برگي خشگند