او زندگی دارد . و چهار فرزند ( که یکی شان فقط دوسال دارد !) آن ها دهان دارند ونان واژه گرانی است و کمیاب خصوصا اگر از نوع حلالش باشد . زندگی خرج دارد و او نمی تواند بدزد ! از چه بدزد !؟ از بلیط های بیست ریالی ؟ او نمی تواند رشوه بگیرد مثل خیلی از کارمندان دولتی و غیر دولتی . او نمی تواند ساعات فراغت اش را مسافر کشی کند چون از خرسخوان تا بوق سگ ! مسافر کشیده است . . او حتی نمیتواند دست از کار بکشد چون کتک می خورد ومیشود ضد انقلاب !!او تنهاست و هیچکس طرفدار او نیست حتی مسافران همیشگی اش که یقه ها را بالا کشیده اند و فقط غر میزنند که: چه سرد است این اتوبوس های قراضه . هیچکس از او طرفداری نمی کند . نه نهاد دولتی کار نه خانه کارگر ( مگر راننده اتوبوس کارگر است !؟). نه دولت عدالت منش و مهر ورز .
پس او تنها می ماند چون دانشجو ها فقط درس میخوانند . چون سربازها تفنگ دارند و چون روزی نامه ها! خفه خون گرفته اند وفقط از پیروزی فلسطینی ها می نویسند ....او گریه میکند و ترمز دست را میکشد و با بغضی در گلو میپرسد ایستگاه اوین کسی نبود ؟! کسی صدایش در نمی آید ....واتوبوس براه می افتد ........ از ته اتوبوس یکی فریاد میزند ............. ننه میدون اعدام نیگه دار !!
عباث!