کفش هايی خسته !خاک آلوده و پر شن ، کوله پشتی سنگين افتاده بر کناره ی در و من خاموش و سيراب بر روی صندلی راحتی اتاقم رها شده ام . سفر تمام شده است! و مگر سفر تمام می شود ؟ نه به گمانم! سفر هيچگاه به انتها نمي رسد . اين راه ها که من ديده ام همه به بی پايانی ها ختم می شوند و جاده ها چونان مدار کهکشان های پیچ در پیچ در هم تنيده اند . جاده ها و کوره راه ها اگر چه قرار است که به جايی ختم شوند اما آن نقطه پایان هم خود آغاز راهی به سوی مقصد ديگری است . اين کوره راه ها ، اين جاده ها ، اين راه های خاکی و شنی و آسفالته پهنه ای را به پهنه ای ديگر پيوند می دهند و اينچنين در ذهن و ضمير مسافر هراسی خفيف لانه می کند ، هراسی که نه از دغدغه گم شدن بل از آن روست که مسافر به تلخی يقين دارد که پيش از پیمودن راه های پايان ناپذير فرصت بودن به انتها می رسد، پس از آن حسی غريب از ناتمام ماندن راه ها و جاده ها در تنش جاری می شود و با خود می انديشد بايد سريع تر گذر کرد که فرصت ناجوانمردانه کوتاه است !!.
آنچه درپی مي آيد يادداشت هايی کوتاه برای ناميرا کردن لحظاتی است که روز های پیشین بر من گذشته است ! مجموعه يادداشت های آفريقای غربی را هنوز نتوانسته ام منظم کنم
عباث!
قله ابدالان
عکس از عباس جعفری
روستای بلبر
عکس از عباس جعفری
کوچ
عکس از عباس جعفری
بارانی
عکس از عباس جعفری
هورامان
عکس عباس جعفری
مادر
عکس : عباس جعفری
شبی بر فراز کوه عریان
عکس :عباس جعفری
مسافران دره
عکس : عباس جعفری
غروب
عکس عباس جعفری
درخت زندگی
عکس :عباس جعفری
تلاش
عکس : عباس جعفری
!!حمایتچی
عکس عباس جعفری
ترکمن صحرا