به جستجوي توبر درگاه كوه مي گريم
در آستانه ي دريا و علف
به جستجوي تو در معبر بادها مي گريم
در چهارراه فصول
در چارچوب شكسته ي پنجره ايي كه
كه آسمان آبرآلوده را قابي كهنه مي گيرد
به انتظارتصوير تو اين دفتر خالي تا چند تاچند ورق خواهد خورد
جريان باد را پذيرفتن
وعشق را كه خواهر مرگ است
وجاودانگي رازش را با تو در ميان نهاد
پس به هيئتي گنجي در آمدي بايسته و آز انگيز
گنجي از آن دست كه تملك خاك را
و دياران را ازاينسان دلپذير كرده است
نامت سپيده دمي است كه بر پيشاني آسمان مي گذرد
متبرك باد نام تو
و ما همچنان دوره مي كنيم شب را و روز را
هنوز را
***********
چهار سال از عبور شاملو بزرگ از سر اين خاكدان گذشت اما هيچكس هنوز چون او زنده نيست و در گلوي خاموش همه مردگان زنده او هنوز با آن صداي خسته مي خواند كه :
(( مــــن درد مشتــــــركم مرا فــــرياد كــن!!))
عباث!