نانش راخالي لقمه کرد و بلعيد و جرعه آبي و با آستين چوخايش دور دهانش را پاک کرد و پرسيد :
گنج گرفته اي مگر اينجا ؟!سكوتي افتاد و رو به كوه نگاه كردم و همانطورگفتم خوب باريد امسال ! علي شير دو باره ورانداز م کرد و پرسيد . دلت خوش است .يه قد برف به کوهه . هنوز شبا سوز گدا کش مياد ! اونوقت تو سر گذاشتي به کوه . نه بابا جان يه جاي کارت عيب ورداشته !!و گرنه کي تهرونو ول ميکنه بياد تو اين برف و گرگ که چي که بره سر کوه !نه عمو جان . حتم دارم که نان مفت داري يا ياغــــــــي دولت شدي !اصلا نکنه که عاشقي !!ها بابا جان ؟
اين يکي راديگر نخوانده بودم . ميان اين کوه و بيابان به صلابه پرسش آويخته شده و مظلوم و بي دست و پاي مانده بودم . قرمز شدم. آبي شدم !که نخير بعله . نه اين جورام که ميگي نيست عمو علي ! همه که سر به کو ّ ميزارن که ياغي نيستند . نخير ...بعله.....
بعدشم ما کجا و نان مفت کجا ؟......... عاشقي هم كه اختيار دارين اين جور چيزا به ما نمي آد ......و علي شير نمدش را كه بار الاغ مي كرد برگشت و نگاهم كرد و سر جنباند وگفت :جوانيد عمو جان و قدر نمي دانيد. نانتان گرم است و جاي تان گرمتر و دلتان خوش است.خوش ................. دنباله ي حرف هايش را باد برد ومن ماندم و كوه وديگر نفهميدم كي شب رسيده بود................ و شب خيس بر بيابان تن مي ماليد و ماه آن بالاها دنبال شانه اي بود تا تن خسته خويش را بر آن تكيه دهد وانگشت سرد ستاره اي راه را.كوه را در غرب نشان ماه خسته مي داد.
يادداشت هاي ايل راه
بهار 82
عباث !
KOOH SHOREM photo: a jafari