saraban e pir ! photo: a jafari
گلزار پير ! عموجان !
نگاهت کجاست ؟در پشت کدام تپه ماهور مانده است ؟بر حاشيه کدام آب انبار . بر پشت کدام
جمازه تيز دو ، کدام
شتر بادي جواني ات را نهادي که اينچنين جسمت را جاي گذاشت و......رفت .
ابروانت .سايبان پير صورتت بر چشمخانه گود سايه هنوز دارد و خود نيز آفتاب نشين دشت هاي
جندقي ،اي همزاد دير زاد قلعه ي پير
. لوک سياهت را چه کردي با آن بدمستي هايش به کارد کدام قصابش دادي ؟
بادي کجاست ؟در کدام وادي عطش از بي آبي سر بر زمين گذاشت .
حاشي هايت کنون از پستان کدام ارونه شير سير خواهند خورد و کوهان بزرگ خواهند کرد ديگر
درمنه هاي
چاه پاياب وقت چراشان است .
هي هي سارابان پير . آمده بودم تا از کاروان پرسان شوم اما دراي زنگ شترجلودار مرا باخود برد . گلز ار پير . باز هم مي پرسم :آن کاروان که گذشت از پشت
ساباط من در قيلوله ظهر .نسيم باد کوه را در رويا مي جستم ، مگر زنگ ها را کور کرده بوداز ترس راه بگيران و قداره بندان .
گذشتند و من در خواب و گذشت روزگار ندانستي مگر اين بيابان را قافله هر هزار سال يک بار مي گذرد و بيدارم نکردي !و من خواب ماندم و قافله گذشت ..................و رفت !.
کاروان سالار پير !
ديگر تخته بند جانت پوسيده است ! خودت مي گويي که پاي بيابان نداري .زانوانت ديگر ياري نمي کنند اين را هم خودت گفتي . پس بي تو .بي نشان که راه بر من نشان دهد . بر ميانه اين راه گم و کور که راه نشانم دهد . ازهرم و تموز و عطش جان چگونه در برم ؟ . طوفان شن و راه گم . و سراب ها و سراب ها و سراب ها ........اين شب هاي کور خسيس بي ستاره . اين آسمان دود زده و بي شهاب !اين
چربه ي رسي راه . اين گل هاي چسبناک زدگي .همان ها که پا و پاوزار را سنگين مي کنند . بي اين همه چگونه اين بيابان را بگذرم . گرهي به کارم بگشا ! مددي عمو !
عباث!
doooor ha! dor e dooor ! photo: a- jafari